دوشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۵

سلام

امروز رفتيم آهار و خونمام پر از كوهپايه هاي نازنين سرزمينمان شد. من كامپيوتر درست راستي اي اينجا ندارم. اينترنتم هم بسيار كم سرعته و سايت ها هم همه فيلتر هستند، حتي بي بي سي. لذا از همه جا بي خبر هستم و نمي توانم چيزي بنويسم. تب فوتبال هم كه همه جا را گرفته و كسي هم فكر نمي كنم وقت چيزي خوندن رو داشته باشه. حالا تا من خودم رو جمع و جور كنم يه كم طول مي كشه. متاسفانه هيچكس هم خطر جنگ رو جدي نمي گيره. انقدر خيال همه راحت است كه آدم به احساس نگراني خودش شك مي كنه. دوستم احمد زاهدي يه لينك برام فرستاده و
خواسته كه حتما بهش لينك بدم
اينم لينكش

پنجشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۵

تهران

خيلي سخته نوشتن با اين همه تغيير فضا,‏ ‏ خيلي سخت, ولي عاليه, عالي. خيابون هاي تهران و تماشا مي كنم, مغازه ها,‏ آدم ها. انگار همه شونو تك تك مي شناسم
آه اي غربت ناشاد

دوشنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۸۵

تا دیدار مجدد

خوب من فردا راهی تهرانم. نمی دونم شب نگاشت های مرد مهاجر که محصول غربت نویسی های من بود و به یک وبلاگ اختصاصی صلح تبدیل شد، با این سفر به چه شکلی در بیاد و چگونه باید ادامه اش داد. حتما یکاریش می کنم، ولی باید به علت تاخیری که تو نوشته هام پیش می یاد پوزش بخوام. یه یک هفته ده روزی صبر کنید تا ببینیم چی می شه. باشه؟ به امید دیدار مجدد