جمعه، دی ۰۹، ۱۳۹۰

به بهانه مصاحبه استاد لطفی

دانستن دانش سیاسی و به روز بودن در سیر وقایع سیاسی اجتماعی کشور و جهان، تنها برای آن هایی لازم نیست که می خواهند زندگی سیاسی داشته باشند، بلکه برای آن هایی که نمی خواهند سیاسی باشند، چون مثلا کار فرهنگی می کنند و جانبداری های آشکار سیاسی می تواند به تقسیم مخاطبانشان بینجامد یا فضای کار بلند مدتی را از آن ها بگیرد، واجب تر است. بدون درک درست سیاسی، نمی توان کار فرهنگی کرد. چنین افرادی خواسته و ناخواسته، اینجا و آنجا در خدمت ارتجاع قرار گرفته و با دور شدن از مردم، مخاطبان را از دست خواهند داد.
سیاسی نبودن بسیار دشوار تر از سیاسی بودن است. بی شعوری سیاسی را نباید با سیاسی رفتار نکردن اشتباه گرفت. اینکه یک روز سیاسی بوده ایم هم برای یک عمر کافی نمی تواند باشد.

پنجشنبه، دی ۰۸، ۱۳۹۰

پینا

دیشب رفتیم به توصیه یک دوستی فیلم تینا رو دیدیم.

با این فیلم به نظر من یک هنر جدید خلق شده: رقص - فیلم
ما هیچ وقت این امکان را نمی یافتیم که بعنوان تماشاچی میان رقص برویم و با آن زندگی کنیم. چرا که حرکات رقص وقتی از وشعیت واقعی سه بعدی به دو بعدی سینما تبدیل می شوند، تغییر هویت می دهند. ما رقص را به صورت سه بعدی و زنده هم تنها از فاصلهٔ مشخصی بر روی صندلی هایمان می توانسته ایم ببینیم و به همین دلیل دید محدود تئاتری به موضوع داشته ایم. شاید رقص هایی هم همچون تئاترهای باز و بدون سن برگزار شده باشد که من ندیده و نشنیده ام، اما چنان اجراهایی قطعا بسیار گرانقیمت و تماشای آن تنها برای عدهٔ محدودی ممکن بوده است.
اما فیلم تینا ساخته سینماگر شهیر آلمان  Wim Wenders  ما را با تجربه حیرت انگیزی در فضای سه بعدی روبرو می کند که به نظر من راه را برای گسترش هنر رقص و ظرفیت تازه ای از سینما با قابلیت داشتن مخاطبان میلیونی باز می کند.
به نظر می رسید کارگردان با آگاهی تمام و جذبهٔ کامل، از سینما فراتر رفته و در میان طرح های حیرت انگیز پینا بوش طراح رقص با کلیهٔ وسایل و ابزار و خرد و شعورش می رقصد...
از سینما که بیرون می آمدیم، همه چیز طرحی از رقص داشت و درکی تازه از رقص در ذهنم شکل گرفته بود.
فوق العاده بود این فیلم ...

هر بار تنم می لرزد...

یکی از اون ور تلفن می گه ما خودمون اینجا همه اخبار رو داریم. همه چی رو هم می دونیم. خبرگزاری های خارجی رو هم داریم. گوشمون هم بدهکار نیست. هیچ خبری هم نیست. هیچ خبری هم نمی شه. شما هم خیالت راحت باشه ...
از خودم می پرسم براستی مشی تبلیغاتی شرکت های نظامی قبل از یک جنگ خانمانسوز چی باید باشه؟
دولت های قدرتمند تجاوزگر فکر کنند برگ دیگری جز فرمان حمله روی میزشان باقی نمانده
رهبران جمهوری اسلامی فکر کنند آمادگی کامل دارند و کسی جرات و توان یک حمله نظامی گسترده را ندارند
و مردم هم بی خیال باشند و فکر کنند هیچ طوری نخواهد شد

می دونی؟ هر بار که اطلاعات ارائه شده، پیشرفت جنایتکاران جنگی در یکی از این زمینه ها را نشون می ده من تنم می لرزه

دریافت ها عاطفی

دیدین یک آدمی رو که قبلا دوستون داشته و شما هم عمیقا دوستش داشتید و یک دنیا خاطره و محبت ازش به یاد دارین، ازتون فاصله می گیره و به قول معروف باهاتون بد می شه. رفتارهاش اذیت تون می کنه، حرف هاش مثل خنجر تو قلب تون فرو می ره و یکهو می فهمید براش ارزش چندانی هم نداشته اید؟
 هر چی می شینی و فکر می کنی نمی فهمی اون همه ارزش ها از کجا و چه جوری یکهو به ضد ارزش تبدیل شدن ...
نمی دونم. فقط اینو فهمیدم که آدم تو روابط انسانی اش با دیگران، تنها با دریافت های عقلانی روبرو نیست. و کنار دایالوگ های روزانه اش تنها گزاره های منطقی و عقلانی مبادله نمی کنه. بسی بیش از گزاره های منطقی گزاره های ناپیدای عاطفی جابجا می شن و نقل و انتقال پیدا می کنن.
می دونی؟ آدم از گفته های همدیگه نیست که می فهمه داره به مشکل برخورد می کنه، انگار گزاره های عاطفی زودتر از گزاره های منطقی دست به کار می شن و به آدم می گن که بهتر تا با یک رفتار دردناک روبرو نشده، خودشو کنار بکشه.

یکشنبه، دی ۰۴، ۱۳۹۰

دمکراسی غربی

برخی از هموطنان خارج نشین ما در دفاع از هر سیاستی از طرف قدرت های غربی با حمله به منتقدین آن ها طوری رفتار می کنند که آدم جدا نگران می شه ...
فکرش رو بکن! انگاری اگه این دولت ها را بدی دست اونا، ازش یک دیکتاتوری کامل بسازن و جلوی هر انتقادی رو در داخل این کشورها بگیرن.
می دونی؟  به نظر می رسه دمکراسی از نظر اونا، حاکم بودن دولت های متمدن غربی است نه حاکم بودن رای نسبی مردم در این کشورها. این ویژگی ارزنده را هم مبارزات مردم به بار نیاورده ... بوش ها و سارکوزی ها به مردم هدیه داده اند... 

سلاح کشتار جمعی

گاهی توی یک مقاله یا گفتار جمله ای وجود داره که عصاره مطلب را دست آدم می ده و مفهومی را تو اعماق وجود آدم می نشونه...
می دونی؟ یک مقاله جالب خوندم از خانم فاطمه کشاورز به نام : تحریم‌ها یک سلاح کشتار جمعی‌اند.
من ایشان را نمی شناسم و نمی دانم چه مواضعی و چه پیشینهٔ سیاسی ای داشته و دارند (خیلی مهم هم گاهی نیست) ولی خردی را که در این انتخاب تیتر دیده ام ستایش انگیز است. شعور آدم را افزایش می دهد و یک کتاب حرف را در یک جمله ساده ریخته است. توصیه می کنم بخوانید:

شنبه، دی ۰۳، ۱۳۹۰

من دچار خفقانم، خفقان ...

سیر تحولات قهقرایی رو می شه تو گوگل و فیس بوک و یوتیوب دید. یک سال پیش به راحتی خبرها رو پیگیری می کردم و فیلم های اعتراضات مردم در سراسر جهان رو پیدا می کردم و تو فیس بوک می گذاشتم. امروز تقریبا دیگه این کار شدنی نیست. یوتیوب فیلم ها رو گم و گور می کنه و دیگه اصلا به کلیدواژه های جستجو در این مورد بی تفاوته و تاریخ هم که می دی نادیده می گیره و می گه فیلمی وجود نداره. جالب اینکه بعد از دو هفته که سراغ همان جستجو می روی می بینی فیلم های متعددی وجود داره که تاریخ آپلودشون همان موقعی بوده که تو جستجو گذاشتی. جستجو تو گوگل و یاهو هم در این زمینه بسیار سخت شده، و فیس بوک هم هر روز ترفند تازه ای رو بکار می گیره که دوستانت لینک های حساس رو کم تر و کمتر ببینند. چون که تصویب شده مردم خبرهای ویدیویی تظاهرات رو نبینند.
امشب سنگ تموم گذاشتند و لینک های دو ویدیوی خبری تظاهرات مهم یکی در مسکو و دیگری در یمن، به سرعت از کار افتاد و حذف شد و لینک های صفحه فیس بوکم پا در هوا ماند.  دیگه خسته شدم و فکر کنم به این کار پایان دهم. 
من دچار خفقانم، خفقان ...

جمعه، دی ۰۲، ۱۳۹۰

دوباره

دوباره تلاش می کنم. یک دوستی دارم اونور آب های سرد اقیانوس ها که بهم ایمیل می زنه و می گه چرا نمی نویسید.
می گم اخه فیلتره کسی که نمی خونه...
می گه اینجا ما ها همه وی پی ان داریم... نگران نباشد
اگه بدونم خواننده داره خوب می نویسم
می دونین؟ نمی دونم چرا احساس می کنم وبلاگ مال اونور آبه ... اینورا همچین معنا و مضمون زیادی برام نداره ...