جمعه، مرداد ۲۶، ۱۳۹۷

گرونی


زنگ زدم تا با یه دوستی در ایران صحبت کنم. از گرونی حرف می زند و دادش به آسمون بلند بود. تا من میومدم حرف بزنم. حرفم را قطع می کرد و دوباره از قیمت هایی که دیده آمار می داد تا شیرفهم بشم. تا میام دوباره منم یه چیزی بگم، می گه تو چه می فهمی گرونی ینی چی؛ خارج نشستی و حالیت نیست...

می گم خیار رو کیلو چند می خری؟ ما می خریم کیلویی ۲۵۰۰۰ تومن.
گوجه رو کیلو چند می خری، ما می خریم کیلو۳۰۰۰۰ تومن
یه هندونه متوسط رو دونه ای چند می خری؟ ما می خریم ۴۰۰۰۰ تومن ...

می گه به تومن حساب می کنی؟
می گم آره...چون خیلی از بازنشسته های ناچارا «خارج نشین» مثل ما درآمدشون به ریاله، ولی خرجشون به دلار. پس اینقدر شعار نده ...
ساکت می شه... 
منم ساکت می شم...
چند لحظه ای که می گذره، می گه پس شما هم که مثل ما بیچاره شدین ...
می گم: بله
می دونین؟
این درسته که بعضی از ما ممکنه وضع شما رو  در داخل اونطور که باید و شاید درک نکنیم... اما اینی که شما مطمئن باشید وضع ما رو کاملا درک می کنید هم می تونه خیلی درست نباشه...

چهارشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۹۷

می گوید


مي گويم: 
چاره ای كه نداريم،
انتخاب بين بد است با بدتر؛ 
هر چيز قانون خودش را دارد؛ 
بازی را كه نمي شود بر هم زد؛ 
عصر انقلاب ديگر گذشته است … . 

مي گويد:
آری، 
مي توان كفش هايشان را واكس زد؛ 
لباس های كثيفشان را شست؛ 
و ظاهری مناسب تر به آنان بخشيد.
نمي توان منكر آن شد تمیز بودن، 
برای شيادان هم صفتی شايسته است.

مي گويم:
باز هم همان حرف های بي حاصل! 
پشت پرچم های سرخ شما 
بارها به خيابان نريختيم و قيام نكرديم؟ 
هميشه هدف نزديك بود و پيروزی قطعی
و هميشه از نشئهٔ سراب ها مست، 
اما هر بار مسلخی خونين ماند و سرداب های سياه.
بر چهره ها ماسك های دروغ كشيدند
و بر نگاه ها چشم بندی كه هيچگاه پاك نشد.

با چشم های خود ديديم
افسانه بود آن كه بالاتر از سياهی رنگی نيست؛ 
بالاتر از سياهی سكوت عظيمی ست 
كه تلخ و بي روح است.
آن عدالت رويايی 
حقيقتی بود كه ربوده شد،
قضاوتی كه شكست . . . 

می گويد: 
می دانم، 
می توان از كشته شدن ترسيد و فراموش كرد 
برای نابودی تنها راه، جوخه اعدام نيست. 
دهها هزارمان را همين اواخر كشتند،
در زير آواری كه خانه هاي هنوز خشتی را 
بر سرمان فرو ريخت، 
و سيلابی كه از غارت جنگل ها برخاسته بود. 
صدهامان را هر ماه می كشند، 
در شعله های آتشی كه از ياس 
بر پيكر خود می كشيم
و جو مسمومی كه در تخديرش 
به تدريج خفه می شويم.
آری، بالاتر از سكوت بغض فرو خورده ايست 
كه تن دادن پنهان ترين تظاهر آن است.

می گويم:
اما مگر فروپاشی، خود 
دليل نارسايی آن باورها نيست؟ 
آيا می توان برای هيچ قيام كرد؟

می گويد:
نيازی به طعنه نيست
ما بارها شكسته و روئيده ايم. 
گام اول هر انقلاب 
تعميق و ارتقای درك هدف هاست؛ 
بار اول دهها روز و چند شهر، 
بار دوم دهها سال و چند كشور،
و اينبار برای دهها قرن 
                   جهان را آماده می كنيم.
تهران ۱۳۷۸