شنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۵

Live and Become

دیشب رفتیم سینما و فیلمی رو دیدیم به نام" زندگی کن و نبدیل شو" ساخته مشترک فرانسه، بلژیک و اسرائیل با کارگردانی رادو میهالینو رومانیایی. فیلم داستان یک پسر بچه مسیحی اتیوپیایی ست که بعد ها شولوم نام گذاری می شه. مادرش برای نجات از مرگ و قحطی فرزندش، راهی دراز رو تا اردوگاه یهودیانی طی می کنه که قراره مخفیانه توسط اسرائیل به اورشلیم انتقال پیدا می کنند. شولوم بجای فرزند مرده یک زن یهودی راهی اسرائیل می شه و مادر محکومه که تو اون اردوگاه باقی بمونه. فیلم سرگذشت آوارگی، مهاجرت، فقر و قحطی مرگبار و همچنین مقابله نژادپرستی، تعصبات دینی و تنوع فرهنگی ست. این فیلم یک شاهکار مسلم سینماست. به همه ی کسانی که امکانش رو دارن، توصیه می کنم ببیننش. ما از آن بسیار آموختیم و مثل دوران کودکی که به سینما می رفتیم، پرده حیرت آور روبرویمان احساساتمان را بدست گرفت و باعث شد به شدت گریه کنیم
http://www.vavisetdeviens-lefilm.com/

جمعه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۵

چه می توان گفت

وقتی هنوز
زخم خاطره ها باقی ست
و مشتی کابوس و
رویاهایی پرپر
در شور دروغین شعارها
می سوزد
حرفی هم برای گفتن باقی می ماند

باز پرچم برگرفته و پیش افتاده اند
تا خون مقدس اساطیری سیاه را
از دل خاک بیرون کشند
و در دل شهر بکارند

از چاله ها
صدای افتادن در چاه می آید
مرگ انگار هیچگاه فراموش نمی شود

دوشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۸۵

دو نکته


نمی دانم نظرات پرویز صیاد را خوانده اید یا نه؟ ایشان مخالفان جنگ را محکوم کرده و گفته کشته شدن عده ای مهم نیست چرا که ما 27 هزار کشته فقط در تصادفات رانندگی داریم. او خواستار پشتیبانی از حمله آمریکا به ایران شده است. به راستی او سخنگوی کدام جریان است که اینگونه از کشتار مردم بیگناه و برباد رفتن منابع ملی و اشغال کشور توسط بیگانگان پشتیبانی می کنند

بحث تحریم اقتصادی هم باز عده ای را به اشتباه انداخته که کار جنگ تمام شد و به تحریمی کم اهمیت ختم خواهد شد. باید دانست که تحریم اقتصادی جمهوری اسلامی با ابعاد اعلام شده بسیار بحران زاست و می تواند زمینه را برای رودررویی های وسیع تر آماده کند. اگر جمهوری اسلامی نتواند پول نفتی را که می فروشد بگیرد طبعا نفتی فروخته نخواهد شد. توقف فروش نفت توسط جمهوری اسلامی یعنی نفت بشکه ای صد دلار و بحرانی جهانی که از آن بعنوان استفاده جمهوری اسلامی از سلاح نفت یاد خواهد شد و همه را علیه آن می شورانند و چنین فضایی می تواند زمینه سازی ها برای حمله به ایران را فراهم تر سازد. اشتباه نکنیم. خطر واقعا جدی ست

چهارشنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۸۵

در تاریکی شب



پشت به درختی بی برگ
تنها نشسته ام
درمانده از این همه نبوغی
که به نابودیمان کمر بسته
به اطراف دست می کشم
تا وطن گم شده ام را بجویم
دستانم از برفی سیاه سرخ می شوند

گرگ ها

ساعت سه و نیم بعد از نیمه شب است. سراسیمه از خواب بیدار می شوم و اخبار را می خوانم. نمی توانم چیزی ننویسم. نمی توانم چیز دیگری بنویسم. آرام آرام کلید های کیبورد کامپیوترم به صدا در می آید، اگرچه سعی می کنم آن ها را بی سر وصدا فشار دهم
در صدر اخبار جهان قرار گرفته ایم. همه درباره ی ایران صحبت می کنند. دامنه صحبت ها هم همچنان به دو دیدگاه محدود است جنگ و صلح. در هفته اخیر و با ابتکارات تعرضی جمهوری اسلامی به اولتیماتوم های آمریکا همه چیز به شکلی باور نکردنی تشدید شده است. افزایش نجومی قیمت سکه در بازار ایران که با دخالت دولت تحت کنترل قرا گرفت نشان از نگرانی های شدید اقتصادی در داخل کشور دارد. چه سیاستمداران مخالف جنگ و چه تندروان جنگ طلب در هر دو سو به میدان آمده اند. تشدید فعالیت های دو طرف خود نشان از وخامت اوضاع دارد. همه می پرسند چه خواهد شد. هم سخنگویان حکومتی و هم دولت آمریکا پاسخ روشنی به این سدوال داده اند. نمایندگان جمهوری اسلامی به صراحت می گویند آمریکا غلطی نمی تواند بکند و بوش نیز در سخنرانی آخرش اعلام کرد که همه گزینه ها حتی حمله اتمی روی میزش قرار دارد و منتضر است. در روز های اخیر برای اولین بار به صراحت مشخص شد که مذاکرات مستقیم علنی بین آمریکا و ایران که امیدش می رفت نیز برگزار نشده و هیچ برنامه اعلام شده ای هم برای آن اجرای آن قبل از پایان زمان مقرر در بیانیه سازمان ملل وجود ندارد. سیاستمداران مخالف درگیری نظامی تعرضاتی را در داخل آمریکا شروع کرده اند. مصاحبه های تلویزیونی و تقاضای استعفای رامسفلد از جمله این اقدامات است. در ایران نیز بیانیه ی تحکیم وحدت در محکوم دانستن سیاست های رودررویی و موضعگیری صریح ملی مذهبی ها بر لزوم اتخاذ یک سیاست صلح طلبانه و انتقاد به هل من مبارز طلبی های دظامیان قدم مهمی به شمار می رود. دو گزینه ی جنگ و صلح در حال جبهه آرایی اند، اگرچه باید متوجه بود که هنوز صلح طلبان ضعیف تر از رودررویی گرایان اند. در برخی تحلیل ها خواندم که کسی از این تخاصمات سودی نمی برد و جنگ به نفع هیچ کس نیست. این جمله ای زیبا اما متاسفانه اشتباه است. مجتمع های صنعتی – نظامی، تجار اسلحه و بورکرات های نظامی همیشه از جنگ سود می برند. اگر جز این بود که جنگی وجود نداشت و کار به این وخامت نمی کشید. تازه مشکل تنها آنان نیستند، بسیار دیگری نیز در جبهه حمایت از گزینه رودررویی شمشیر می زنند که به رویای دیگری سرگرم اند. به قول شاعر گران قدر ما احمد شاملو: " نماز استجابت را آماده می شوند، شاد از آنکه سر انجام به مقصد رسیده اند" و غافل از آنکه " گرگ ها مست از خمار خون دندان در سر و گوش یکدیگر می کشند" طیف دوم کم تاثیر تر از طیف اول نیستند و متاسفانه این روزها در بسیاری زمینه ها تعزیه گردانند

دوشنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۵

دیدنی

امروز رفته بودم کالج. توی ترمینال از قطار پیاده و سوار اتوبوس شدم و رو صندلی نشستم. یک خانم خیلی پیری اومد از راننده ی اتوبوس پرسید به فلان محل چه جوری باید بره. راننده توضیح داد که باید سوار اتوبوس جلویی بشه. اون خانم هم باسختی به طرفی که او گفته بود راه افتاد. اتوبوس جلویی بدون اینکه متوجه بشه راه افتاد. اون خانم هم رفت رو صندلی منتظر اتوبوس بعدی شد. اما کار به اینجا ختم نشد. راننده ی اتوبوس ما تلفن رو برداشت و به اون اتوبوس گفت که بایسته. بعد پیاده شد و رفت خانومه رو دستش رو گرفت و برد و سوار اون اتوبوسه کرد و برگشت. خیلی برای من دیدنی بود اما می دونین هیچکی تعجب نکرد

امروز امتحان دارم

سه روز هم تعطیل بودیم و وقت خوبی بود که خودم را آماده کنم. هر روز از اول صیح هم پشت کامپیوتر نشسته ام و سعی کرده ام کار را شروع کنم. عادت دارم اول سراغ ایمیلم برم، بعد یک سری به روزنامه ها و سایت های فارسی بزنم، وبلاگ را یه نگاهی بندازم و. . . برم سر کارم، اما نمی تونم. اوضاع را بقدری بحرانی می یابم که نمی توانم لحظه ای فراموشش کنم. گاهی دوبار و سه بار همه چیز را می خوانم و باز به سراغشان می روم. در عصر اطلاعات به سر می بریم و نوشتن مطلب و خبر و تحلیل روی شبکه ی اینترنت کار بسیار ساده ای به نظر می رسد، اما نه. اگر همه ی آنچه را که روزانه در باره ی وضعیت بحرانی ایران به فارسی نوشته می شود روی هم بگذاری آنقدر ناچیز است و کم که پشت انسان می لرزد. تازه همه ی این ها حرف است و عملی پشتوانه ی آن نیست. توی سایت ها که نگاه می کنی گاهی یه مطلب همه جا تکرار شده. من مثل دیوانه ها یه مطلب رو توی جاهای مختلف دوباره می خونم، می گم شاید یه چیز تازه ای توش باشه. باز دستشون درد نکنه. بعضی ها که هنوز هم تکان نخورده اند و فکر می کنند انشائ الله که گربه است. روزنامه های غربی به شکلی شتابزده دارند افکار عمومی را آماده می کنند. هنوز هیچ اتفاق برنامه ریزی شده ای برای شوک درمانی افکار عمومی اجرا نشده. آن ها از پروژه ی عراق بسیار آموخته اند و ما هیچ. آن ها آنقدر ماهرانه کار می کنند که آدم وحشت می کنه. برای هر گروه فکری خوراک خاص خود را دارند. امروز نوشته اند که از جمله تحریم هایی که قرار است اعمال شود گرفتن جلوی صادرات پسته و فرش است و می خواهند سفر به خارج از کشور بعضی مقامات را ممنوع و حساب شخصی آن ها را مسدود کنند. یک چنین تحریم هایی به نظر احمقانه می نماید، نه؟ ولی شرکت های رسانه ای به هیچوجه احمق نیستند. این موضعگیری ها می خواهد به مردم بگوید که هدف تحریم شما نیستید و نیز وانمود می کند که آمریکایی ها بسیار ناتوانند تا افراطیون را جری کند که به شکل تند تری با آن ها مقابله کنند. افراطیون جمهوری اسلامی تند تر عمل می کنند و افکار عمومی جهانی آماده تر می شود . . . این کابوس ادامه دارد و ادامه دارد . . . آیا کسی از هم اکنون به فکر موزه هایمان که ممکن است غارت شود هست؟ اگر نیست باشد

شنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۵

گفته ها

گفته ها
بسيار مشابه
با واژه هايي همانند
با سي و دو حرف تكرار شونده
بي هيچ تمايزي معين
برخي كاملا بي معنا
برخي زندگي بخش
گاه از گوش عبور مي كند
گاه در عمق ذهن مي نشيند
گفته ها
برخي دروغ مطلق
برخي فريبي دردناك
گاه همه چيز را به بازي مي گيرند
گاه بي هيچ تاثير
در همهمه ها گم مي شوند
گفته ها
گاه اعجاز انگيز
گاه عميقا انساني
بسيار مشابه
اما سخت متفاوت . . .

چهارشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۸۵

گور

سنگ گور شاملو را باز شکستند

بگذارید چاله آب کوچک خاکش
بازتاب همه ی آسمان باشد
سنگی نمی خواهد این گور

مدتی چیزی ننوشتم

مدتی چیزی ننوشتم اونم به یه علت: نرسیدم. آخر سال تحصیلی یه و سرم وحشتناک شلوغه. یه دو هفته دیگه کار مدرسه رفتن ما در این سن و سال تموم می شه و با موفقیت( گوش شیطان کر) از درس و مشق آزاد میشم. امیدوارم این آخرین بار باشه که همچین کاری بکنم. بر می گردم و می نویسم
برا آن ها هم که به داستان دنباله داره خطر جنگ در وبلاگ من معتاد شده بودند هم بگم که طرح یک مقاله ای را ریخته ام که در اولین فرصت بنویسم. اما یک نکته را بگم و اون اینه که تنها یک خبر می تونه باعث بشه که من فکر کنم پروژه ی حمله ی نظامی به ایران منتفی شده. اون خبر هم اینه که آمریکا داره به یک کشور دیگه حمله ی نظامی می کنه

جمعه، فروردین ۱۸، ۱۳۸۵

وبلاگ

به نظرم می رسد بحث صلح به طور جدی در میان سیاسیون کشور مطرح شده و بیانیه ی عده ای از دانشجویان حکایت از مرحله ی جدیدی از کار دارد. البته در جمهوری اسلامی همه چیز شکل خاص خودش را دارد. برای مثال برگزاری مانور جنگی و پرتاب موشک های فوق مدرن برای "صلح" در تنگه ی هرمز از جمله ی اینگونه ابتکارات کم نظیر بود، که هوش از سر آدم می پراند
با این حساب کار وبلاگ مرد مهاجر در این زمینه تقریبا به پایان می رسد و کار را به کاردانان آن می سپارم. قصد دارم وبلاگ را به همان شب نگاشت هایش برگردانم و از اینجا و آنجا بنویسم. این بدان معنی نیست که مقالاتی در زمینه ی صلح ننویسم و یا با سایت های صلح همکاری نداشته باشم، بلکه منظورم در محدوده ی این وبلاگ است. لذا از خوانندگانی که به علت زیادی سیالسی شدن مطالب کمتر سراغ مرا می گرفتند، دعوت می کنم بیشتر به ما سر بزنند و از سیاسیونی که احیانا سر می زدند، تقاضامی کنم برای پیگیری این مباحث به سایت های مختلف از جمله صلح و ایران صلح(گویا در حال راه اندازی ست) مراجعه کنند و احمد سپیداری(!) هایش را بخوانند