دوشنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۵

امروز امتحان دارم

سه روز هم تعطیل بودیم و وقت خوبی بود که خودم را آماده کنم. هر روز از اول صیح هم پشت کامپیوتر نشسته ام و سعی کرده ام کار را شروع کنم. عادت دارم اول سراغ ایمیلم برم، بعد یک سری به روزنامه ها و سایت های فارسی بزنم، وبلاگ را یه نگاهی بندازم و. . . برم سر کارم، اما نمی تونم. اوضاع را بقدری بحرانی می یابم که نمی توانم لحظه ای فراموشش کنم. گاهی دوبار و سه بار همه چیز را می خوانم و باز به سراغشان می روم. در عصر اطلاعات به سر می بریم و نوشتن مطلب و خبر و تحلیل روی شبکه ی اینترنت کار بسیار ساده ای به نظر می رسد، اما نه. اگر همه ی آنچه را که روزانه در باره ی وضعیت بحرانی ایران به فارسی نوشته می شود روی هم بگذاری آنقدر ناچیز است و کم که پشت انسان می لرزد. تازه همه ی این ها حرف است و عملی پشتوانه ی آن نیست. توی سایت ها که نگاه می کنی گاهی یه مطلب همه جا تکرار شده. من مثل دیوانه ها یه مطلب رو توی جاهای مختلف دوباره می خونم، می گم شاید یه چیز تازه ای توش باشه. باز دستشون درد نکنه. بعضی ها که هنوز هم تکان نخورده اند و فکر می کنند انشائ الله که گربه است. روزنامه های غربی به شکلی شتابزده دارند افکار عمومی را آماده می کنند. هنوز هیچ اتفاق برنامه ریزی شده ای برای شوک درمانی افکار عمومی اجرا نشده. آن ها از پروژه ی عراق بسیار آموخته اند و ما هیچ. آن ها آنقدر ماهرانه کار می کنند که آدم وحشت می کنه. برای هر گروه فکری خوراک خاص خود را دارند. امروز نوشته اند که از جمله تحریم هایی که قرار است اعمال شود گرفتن جلوی صادرات پسته و فرش است و می خواهند سفر به خارج از کشور بعضی مقامات را ممنوع و حساب شخصی آن ها را مسدود کنند. یک چنین تحریم هایی به نظر احمقانه می نماید، نه؟ ولی شرکت های رسانه ای به هیچوجه احمق نیستند. این موضعگیری ها می خواهد به مردم بگوید که هدف تحریم شما نیستید و نیز وانمود می کند که آمریکایی ها بسیار ناتوانند تا افراطیون را جری کند که به شکل تند تری با آن ها مقابله کنند. افراطیون جمهوری اسلامی تند تر عمل می کنند و افکار عمومی جهانی آماده تر می شود . . . این کابوس ادامه دارد و ادامه دارد . . . آیا کسی از هم اکنون به فکر موزه هایمان که ممکن است غارت شود هست؟ اگر نیست باشد

هیچ نظری موجود نیست: