امروز رفته بودم کالج. توی ترمینال از قطار پیاده و سوار اتوبوس شدم و رو صندلی نشستم. یک خانم خیلی پیری اومد از راننده ی اتوبوس پرسید به فلان محل چه جوری باید بره. راننده توضیح داد که باید سوار اتوبوس جلویی بشه. اون خانم هم باسختی به طرفی که او گفته بود راه افتاد. اتوبوس جلویی بدون اینکه متوجه بشه راه افتاد. اون خانم هم رفت رو صندلی منتظر اتوبوس بعدی شد. اما کار به اینجا ختم نشد. راننده ی اتوبوس ما تلفن رو برداشت و به اون اتوبوس گفت که بایسته. بعد پیاده شد و رفت خانومه رو دستش رو گرفت و برد و سوار اون اتوبوسه کرد و برگشت. خیلی برای من دیدنی بود اما می دونین هیچکی تعجب نکرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر