چهارشنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۸۵

در تاریکی شب



پشت به درختی بی برگ
تنها نشسته ام
درمانده از این همه نبوغی
که به نابودیمان کمر بسته
به اطراف دست می کشم
تا وطن گم شده ام را بجویم
دستانم از برفی سیاه سرخ می شوند

هیچ نظری موجود نیست: