شنبه، تیر ۳۰، ۱۳۹۷

گل‌درمانی


من خودم رو عکاس نمی دانم. عکاسی هم مثل شعر و فیلمسازی و ... نیاز به دانش و تجربهٔ بسیار دارد، که من از اون برخوردار نیستم. یعنی هیچوقت در بطور جدی در مورد هنر عکاسی مطالعه ای نداشته ام. ماجرای عکاسی پیگیرانهٔ من از ناراحتی های قلبی ام شروع شد. در مرکز بازپروری قلب بیمارستان سانی بروک تورنتو، کارگاه آموزشی  تحقیقاتی را در زمینه مدیریت استرس می گذراندم. در این کارگاه آموزشی، با مفهوم تازه ای  از زندگی در لحظه  و اثر آن بر کاهش استرس، آشنا شدم و فهمیدم این همه شعار ها در مورد «زندگی در لحظه» که هر روز می شنویم، می تواند بدون درک عمیقی از موضوع تکرار شود.
استادمان می گفت «زندگی در لحظه» یعنی کاری را انجام بدهید که با تمام وجود در آن فرو می روید و همه چیز دیگر را برای لحظاتی فراموش می کنید. 
او از ما خواست چنین چیزی را در زندگی مان پیدا کنیم و انجام دهیم و سر کلاس بگوییم. من یادم افتاد که وقتی جهان را از دریچه دروبینم نگاه می کنم، چنین حالتی دارم. به همین دلیل، فکر کردم عکاسی را برگزینم. من قبلا هم برای فیلم های مستند به هزار و یک دلیل عکاسی می کردم- البته بیشتر از شهر و معماری و فضاهای شهری و روستایی. فکر کردم بد نیست سوژه ام را گل انتخاب کنم که هم خودش ضد استرس است و هم عکاسی از آن می تواند این ویژگی را تشدید کند.
«گلدرمانی» چنین شکل گرفت و ادامه یافت.
حالا هم هر وقت حس کنم خیلی سر حال نیستم، دروبین را بر می دارم و برای عکاسی بیرون می روم. در سفر هم از گل ها عکس می گیرم.
اگر هم امکان بیرون رفتن نباشد، پای کامپیوتر می نشینم و عکس های قبلی را با فتوشاپ آماده می کنم. کار با عکس هایی این چنین در همهٔ مراحلش جذاب و آرامش بخش است و من را آماده می کند که به سراغ کارهای پر تنش تر بروم.