چهارشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۹۷

می گوید


مي گويم: 
چاره ای كه نداريم،
انتخاب بين بد است با بدتر؛ 
هر چيز قانون خودش را دارد؛ 
بازی را كه نمي شود بر هم زد؛ 
عصر انقلاب ديگر گذشته است … . 

مي گويد:
آری، 
مي توان كفش هايشان را واكس زد؛ 
لباس های كثيفشان را شست؛ 
و ظاهری مناسب تر به آنان بخشيد.
نمي توان منكر آن شد تمیز بودن، 
برای شيادان هم صفتی شايسته است.

مي گويم:
باز هم همان حرف های بي حاصل! 
پشت پرچم های سرخ شما 
بارها به خيابان نريختيم و قيام نكرديم؟ 
هميشه هدف نزديك بود و پيروزی قطعی
و هميشه از نشئهٔ سراب ها مست، 
اما هر بار مسلخی خونين ماند و سرداب های سياه.
بر چهره ها ماسك های دروغ كشيدند
و بر نگاه ها چشم بندی كه هيچگاه پاك نشد.

با چشم های خود ديديم
افسانه بود آن كه بالاتر از سياهی رنگی نيست؛ 
بالاتر از سياهی سكوت عظيمی ست 
كه تلخ و بي روح است.
آن عدالت رويايی 
حقيقتی بود كه ربوده شد،
قضاوتی كه شكست . . . 

می گويد: 
می دانم، 
می توان از كشته شدن ترسيد و فراموش كرد 
برای نابودی تنها راه، جوخه اعدام نيست. 
دهها هزارمان را همين اواخر كشتند،
در زير آواری كه خانه هاي هنوز خشتی را 
بر سرمان فرو ريخت، 
و سيلابی كه از غارت جنگل ها برخاسته بود. 
صدهامان را هر ماه می كشند، 
در شعله های آتشی كه از ياس 
بر پيكر خود می كشيم
و جو مسمومی كه در تخديرش 
به تدريج خفه می شويم.
آری، بالاتر از سكوت بغض فرو خورده ايست 
كه تن دادن پنهان ترين تظاهر آن است.

می گويم:
اما مگر فروپاشی، خود 
دليل نارسايی آن باورها نيست؟ 
آيا می توان برای هيچ قيام كرد؟

می گويد:
نيازی به طعنه نيست
ما بارها شكسته و روئيده ايم. 
گام اول هر انقلاب 
تعميق و ارتقای درك هدف هاست؛ 
بار اول دهها روز و چند شهر، 
بار دوم دهها سال و چند كشور،
و اينبار برای دهها قرن 
                   جهان را آماده می كنيم.
تهران ۱۳۷۸


هیچ نظری موجود نیست: