مي گويم:
چاره ای كه نداريم،
انتخاب بين بد است با بدتر؛
هر چيز قانون خودش را دارد؛
بازی را كه نمي شود بر هم زد؛
عصر انقلاب ديگر گذشته است … .
مي گويد:
آری،
مي توان كفش هايشان را واكس زد؛
لباس های كثيفشان را شست؛
و ظاهری مناسب تر به آنان بخشيد.
نمي توان منكر آن شد تمیز بودن،
برای شيادان هم صفتی شايسته است.
مي گويم:
باز هم همان حرف های بي حاصل!
پشت پرچم های سرخ شما
بارها به خيابان نريختيم و قيام نكرديم؟
هميشه هدف نزديك بود و پيروزی قطعی
و هميشه از نشئهٔ سراب ها مست،
اما هر بار مسلخی خونين ماند و سرداب های سياه.
بر چهره ها ماسك های دروغ كشيدند
و بر نگاه ها چشم بندی كه هيچگاه پاك نشد.
با چشم های خود ديديم
افسانه بود آن كه بالاتر از سياهی رنگی نيست؛
بالاتر از سياهی سكوت عظيمی ست
كه تلخ و بي روح است.
آن عدالت رويايی
حقيقتی بود كه ربوده شد،
قضاوتی كه شكست . . .
می گويد:
می دانم،
می توان از كشته شدن ترسيد و فراموش كرد
برای نابودی تنها راه، جوخه اعدام نيست.
دهها هزارمان را همين اواخر كشتند،
در زير آواری كه خانه هاي هنوز خشتی را
بر سرمان فرو ريخت،
و سيلابی كه از غارت جنگل ها برخاسته بود.
صدهامان را هر ماه می كشند،
در شعله های آتشی كه از ياس
بر پيكر خود می كشيم
و جو مسمومی كه در تخديرش
به تدريج خفه می شويم.
آری، بالاتر از سكوت بغض فرو خورده ايست
كه تن دادن پنهان ترين تظاهر آن است.
می گويم:
اما مگر فروپاشی، خود
دليل نارسايی آن باورها نيست؟
آيا می توان برای هيچ قيام كرد؟
می گويد:
نيازی به طعنه نيست
ما بارها شكسته و روئيده ايم.
گام اول هر انقلاب
تعميق و ارتقای درك هدف هاست؛
بار اول دهها روز و چند شهر،
بار دوم دهها سال و چند كشور،
و اينبار برای دهها قرن
جهان را آماده می كنيم.
تهران ۱۳۷۸
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر