جمعه، فروردین ۱۰، ۱۳۸۶

ساک

با چند سطل آب
تاریخ زنده می شود
حیاط با سنگفرش بی قاعده اش
تکرار باستانی یک گورستان است

ساکی آبی
حوله ای کثیف
لباس های فرسوده
نیمه ی نانوشته ی یک دفتر
و مشتی خاطره
که بر ساعت از کار افتاده
نقش بسته است
آتشدان پر دود
دیوار های سیاهپوش
و خونی که آرام به حوض سنگی می ریزد

سه‌شنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۵

مرگ و زندگی

شبه جنگ بال می گسترد و ما سر به زیر از چهره ی کریه اش روی بر گردانده ایم. همسایه ی ما می گوید: نه، نه انشاء الله که اتفاق نخواهد افتاد. صمد آقا معتقد است مسئله ای نیست، ما در تصادفات رانندگی هم ده ها هزار کشته و زخمی می دهیم. مظفر خان نواده ی خلفش فکر می کند کاش می شد سلاح ها را به سریال آورد و با تبلیغ به پول بدل کرد. رئیس جمهور کشور بزرگمان دارد از روستائیان آن سوی خاک سان می بیند. به خیابان می زنم تا تب تپش قلبم شاید آرام گیرد. شهر کم کم به خواب رفته است و چراغ های مدادی پر نور میوه ها را داغ داغ کرده اند. می توان زیاد هم نگران نبود. هنوز یک خشاب چسب زخم از یک انار درشت دهن باز کرده ارزان تر است

شنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۵

بهترین کار توی وبلاگ می دونین چیه؟ اینکه آدم کمک کنه یکی دیگه هم وبلاگ راه بندازه. من الان دارم همین کار و می کنم. جای همه ی دوستان خالی

دوشنبه، دی ۱۸، ۱۳۸۵

در باره پخش فیلم از رابطه ی جنسی هنرپیشه سریال نرگس

راه حل، اعدام توزیع کننده ی فیلم نیست، بلکه نقض حکم اعدام شخصیت قربانی این فاجعه توسط بخش هایی از جامعه است

مدتی پیش روزنامه ها خبر تکاندهنده ای را انتشار دادند که تنش و بحث های خانوادگی بسیاری را در جامعه دامن زد. موضوع آن بود که فیلمی از عشقبازی هنرپیشه سریال نرگس با نامزدش به شکل غیر قانونی آنهم در ابعاد بسیار گسترده تکثیر و پخش شد و با این روش غیر انسانی ترور شخصیتی صورت گرفته که به نظر می رسد نقطه اوجی در پخش تصاویر موهن در تاریخ رویداد های اجتماعی باشد. صفحه حوادث روزنامه ها را که ورق بزنیم، پر است از موارد مشابه، اما هیچ کدام به چنین شوکی تبدیل نشده است
به نظرم رسید بد نیست من هم از دو منظر مختلف به موضوع بپردازم و مسائلی را در این زمینه به بحث های عمومی اضافه کنم
یک - فن آوری های مدرن تصویری و سیاست های همچنان ناصواب موجود در برابر آن
فن آوری های مدرن دیجیتال امروزین این امکان را ایجاد می کنند که از همه چیز و همه کس عکس، صدا و فیلم ضبط کرد و آن را - در یک آن - در سطح جهان انتشار داد. برای مثال با فروش هر گوشی دستی مدرن، یک دوربین قوی ( امروزه تا 10 مگا پیکسل در هر فریم) در دستان افراد قرار می گیرد که می توان با آن بطور غیر مستقیم یا مخفیانه عکس، صدا و فیلم از صحنه های مختلف گرفت و آنرا با روش های مختلف به دیگر گوشی ها( اینفرا رد
[1] و بلو توث[2]) و یا کامپیوترها( دانلود[3]) به صورت مستقیم انتقال داد. این از جمله ویژگی های جهان معاصر است که در آن بکار گیری مدیا های تصویری و از جمله فیلم و تصاویر متحرک قابلیت کاربردی همگانی می یابد. قابلیت تکثیر دیجیتال و نرم افزارانه ی بسیار سریع و تقریبا غیر قابل کنترل این فایل ها آن ها را به یک پدیده ی بسیار تاثیر گذار تبدیل می کند و این یک واقعیت است که اگر این امکان با تدابیر درست فرهنگی و حقوقی همراه نباشد می تواند پیامد های خطرناکی برای جامعه ایجاد کند
سردمداران فرهنگی جامعه ما که بسیاری از آن ها درک محدودی از انقلاب دیجیتال دارند، متاسفانه تاکنون جز تن دادن به راهکارهای کنترل امنیتی ناصواب بر اینگونه پدیده ها کار مهمی نکرده اند. ممنوعیت استفاده از ویدئو، ماهواره و اینترنت که با سرمایه گذاری های بسیار و تلاش و برخورد زیاد ادامه داشته، نمونه ی گویایی از اینگونه اقدامات مخرب و بی نتیجه است (هم اکنون گوگل ویدئو که طلایه دار اینترنت تصویری جدید است به کل فیلتر و مسدود شده است. این امر در جهان سابقه ای ندارد). اما روشن است که سرعت گسترش محصولات دیجیتال که تجار بزرگ بازار اشتهای عجیبی در وارد کردن آن ها دارند، این کار ها را بی نتیجه می سازد. برای مثال در حالی که آنتن های بشقابی از بالای پشت بام ها به کوچه و خیابان پرتاب می شود و قرار است کلیه ی سایت های بدون مجوز تا دو ماه دیگر (و احتمالا وبلاگ های بدون مجوز هم تا چند ماه دیگر) مسدود شود، با سرعتی افسانه ای شبکه ای عظیم از ارتباطات بوسیله گوشی دستی در جامعه گسترش می یابد که مکمل شبکه های قبلی ست. اگر روش کنترل امنیتی می توانست ملاک کار باشد( که قطعا نیست) پس می باید از هم اکنون خرید گوشی موبایل دوربین دار دارای امکان بلو توث و اینفرا رد با مجوز صورت گیرد و هر فردی موظف باشد گزارش فایل های موجود خود بر روی حافظه های گیگابایتی را آن هر شب به یک ستاد امنیتی مورد نظر برای کنترل امور بفرستد!؟
البته اگر گوشی برای شنیدن باشد، تجربه های گذشته برای درک ناکارآمدی اینگونه روش ها کافی ست - در خانه اگر کس است یک حرف بس است. آن ها که خود بوجود آورنده ی این فن آوری ها هستند و قطعا بهتر از گردانندگان امور ما از پیامدهای اختراعات خود با خبرند، این کار را نمی کنند. آن ها متوجه این امر هستند که راهکار جلوگیری از پیامدهای مخرب این فن آوری ها علاوه بر توسعه ی قضایی، توسعه فرهنگی ست که بزرگترین تاثیر را در فراهم سازی زمینه برای توسعه بکارگیری فن آوری دارد. چرا ما برای دانش فنی آن ها در ساخت این وسایل ارزش قائلیم ولی اهمیتی به تحقیقات مثلا روانشناسانه و جامعه شناسانه ی آن ها مبنی بر ضرورت پذیرش الگوهای دمکراتیک تر اداره ی امور به علت تاثیرات اجتماعی این وسایل نمی گذاریم؟

دو – توسعه بینش اخلاقی نیز بخشی از توسعه ی فرهنگی ست
دوستی برایم تعریف می کرد که در خیابان با پسران جوانی مواجه شده که مشغول انتقال فیلم موسوم به عشقبازی هنرپیشه ی مورد نظر( از بحث جعلی بودن یا نبودن فیلم می گذرم) به موبایل های یکدیگر بوده اند. آن ها با خنده و شادمانی و در عین بی مسئولیتی مطلق به کاری مشغول بودند که در عرف اجتماعی ما و همه ی جهانیان یک کار جنایی ست. این دوست عزیز می گفت: بی مقدمه برگشتم و گفتم چگونه به خود اجازه ی چنین کاری را می دهید؟ اگر مثلا این فیلم عینا از خواهر و مادر خودتان هم بود همین کار را می کردید؟
البته نه. ولی می شود حدس زد که تنها به نزدیکان درجه یک و دوشان چنین حساسیتی وجود داشته باشد و از آن فراتر که برویم هیچ محدودیت اخلاقی چنین افرادی را مهار نکند. آیا از خود پرسیده ایم چرا؟
در میان بحث ها مورد دیگری را هم شنیدم که از بسیار نظر ها با این ماجرا مشابه است. قضیه از این قرار بود ه که گویا صدای یک دختر دانشجو به هنگام مغازله با دوستش با موبایل ضیط شده و در دانشکده تکثیر و پخش شده است. بسیاری هنوز متوجه عمق مسئله نشده اند و احساس می کنند که مشکل مثلا از نامشروع بودن و بی بند و باری در روابط ( البته بر اساس عرف و ازدواج موقت مورد پذیرش سیستم قضایی موجود می تواند کل ماجرا کاملا هم مشروع باشد) نشات گرفته است، اما موضوع فرا تر از این هاست
چندی پیش یکی از نزدیکان خانوادگی ما که با تلاش بسیار در صدد گرفتن طلاق از همسرش بود، از نگرانی ای سخن گفت که تکاندهنده بود. او می گفت شوهرش تهدید کرده که از صحنه های عشقبازی با او فیلم تهیه کرده و در صورت انجام این یا آن کار، آن ها را تکثیر خواهد کرد. از خود پرسیدم همین امروز چند زن زیر چنین تهدید های مشمئز کننده ای زندگی می کنند؟
شک نیست که پخش اینگونه تصاویر و صدا ها در جامعه ما چیزی جز ترور شخصیتی یک زن نیست، اما آیا از خود سئوال کرده ایم چرا پخش اینگونه فیلم ها برای مردان شرکت کننده در آن، مصیبتی قلمداد نمی شود؟
چرا با زهرا امیر ابراهیمی که قربانی یک انتقام گیری کور و سنگدلانه شده است احساس همدردی نمی شود؟ آیا ما با یک عقب ماندگی مردسالانه اخلاقی در این زمینه مواجه نیستیم؟ آیا با اینکار تایید کننده ی حکم اعدام ناجوانمردانه ی شخصیت او نیستیم؟ حکم اعدام آن جوان پخش کننده ی فیلم چه دردی از کار این اخلاق به غایت عقب مانده می گشاید؟ آیا بهتر نیست به جای آن، نقض حکم اعدام شخصیت زهرا امیر ابراهیمی اعلام شود که قربانی یک ستم ناجوانمردانه شده است


[1] Infra Red
[2] Blue Tooth
[3] Download