آدم وقتی پس از مدت ها به وبلاگش برمی گرده، انگار دستش برای نوشتن می لرزه ...
می دونی؟ صفحهٔ وبلاگ ازم می پرسه کجا بودی آقا؟ چه خبرها؟ همین جوری گذاشتی رفتی؟
و من بهش می گم:
خوب برای نوشتن باید رفت و گشت و دید و تجربه کرد. نمی شه همینجوری هی نوشت و نوشت... و تکراری و کسل کننده ننوشت...
هنوز هم سفرم تموم نشده
هنوز هم باز تا چند روز دیگه که راه میوفتم طرف تورنتو، روزهای زیادی باز هم اینترنت ندارم که بنویسم ...
ولی وقتی برگشتم برای گفتن حرف های تازه ای دارم که داره تو ذهنم پخته می شه و عکس هایی که تجربه های تازه من هستند
میام ...
۱ نظر:
آره دوست عزیز بیا
چون من بی صبرانه منتظر تازه ها هستم.
عکس های تازه
تجربیاتی که وقتی به اشتراک می گذارید انگار مال من هم هست.
سفر رویای زندگی منه امیدوارم روزی بهش دست یابم.
ارسال یک نظر