زنگ زدم تا با یه دوستی در ایران صحبت کنم. از گرونی حرف می زند و دادش به آسمون بلند بود. تا من میومدم حرف بزنم. حرفم را قطع می کرد و دوباره از قیمت هایی که دیده آمار می داد تا شیرفهم بشم. تا میام دوباره منم یه چیزی بگم، می گه تو چه می فهمی گرونی ینی چی؛ خارج نشستی و حالیت نیست...
می گم خیار رو کیلو چند می خری؟ ما می خریم کیلویی ۲۵۰۰۰ تومن.
گوجه رو کیلو چند می خری، ما می خریم کیلو۳۰۰۰۰ تومن
یه هندونه متوسط رو دونه ای چند می خری؟ ما می خریم ۴۰۰۰۰ تومن ...
می گه به تومن حساب می کنی؟
می گم آره...چون خیلی از بازنشسته های ناچارا «خارج نشین» مثل ما درآمدشون به ریاله، ولی خرجشون به دلار. پس اینقدر شعار نده ...
ساکت می شه...
منم ساکت می شم...
چند لحظه ای که می گذره، می گه پس شما هم که مثل ما بیچاره شدین ...
می گم: بله
می دونین؟
این درسته که بعضی از ما ممکنه وضع شما رو در داخل اونطور که باید و شاید درک نکنیم... اما اینی که شما مطمئن باشید وضع ما رو کاملا درک می کنید هم می تونه خیلی درست نباشه...