قانون ما این بود:
«یکی برای همه، همه برای یکی»
و دو هستیِ در هم تنیده هویتمان می داد: «یکی» و «همه».
قرار هم این نبود «همه» همان رمه باشد؛
«یکی» باید بالی می داشت و
آزادیِ پروازش، آزادی همهگان بود.
یکی یکی «همه» را ترک کردیم،
تنهایی در تنهاییِ قصهی بی اسطورهی خویش سرگردان.
«همه» که مفهومِ یکی بودن
- برای یکی بودن -
را واگذاشته بود،
تک تک ما را
تقصیرکارِ سرنوشتِ خویش می خواند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر