یکشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۹۹

پیشداوری


به چهره ات که گرمِ گفتار است، نگاه می کنم؛
چشمانت تغییر کرده و 
از آن رنگ پُر جلای همیشگی‌اش خبری نیست.

خیره می شوم.
از نگاه مستقیمم می ترسی و روی ترش می کنی.
انتقاد می کنی؛
به تندی انتقاد می کنی و
با کلامی کف آلود،  
بی آنکه حرف واقعی‌ات را بزنی،
خنجرِ پنهانِ خشمی دردناک‌ را به رخ می کشی.

به چهره ات ذل می زنم.
مهرت، بیرحمانه،
حتی بی آنکه متوجه باشی، 
تقلیل یافته است و
اسیرِ شبحِ پیشداوری‌هایت می شود:
چه ساده حکم صادر می کنی!

نه، 
این قضاوت‌های تلخ
استناد راست و درستی ندارند.

هیچ نظری موجود نیست: