ستاره های فرو افتاده را
در اشک می شویم و
در ابریشم یادها می پیچم.
ندایی می گوید:
در دفتر ایام بگذار، برای روز مبادا!
به خود می گویم:
تکرار می شوند…،
تکرار می شوند… ،
برای کدام روز مبادا؟
و صدا می گوید:
زور گلوله ها به امیدها نمی رسد؛
این خون ها رویاها را نمی شوید؛
چنگ در خاکِ ریشهای تاریخی دارد این آرمانها و امیدها…
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر