
چهارشنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۴
امشب

یکشنبه، مهر ۰۳، ۱۳۸۴
كامنت
از وقتي تو اين آدرس جديد اومدم، چون امكان كامنت گداشتن براي غير اعضا وجود نداشت، كامنت ها كاهش يافت. يكي از دوستان جوانم تذكر داد و من هم رفتم و بالاخره ياد گرفتم چگونه اين امكان رو برا همه باز كنم. اگر هنوز مشكلي هست بگيد. اگه نيست، ما را بي نسيب از كامنت هاي خود نگذاريد
تظاهرات عليه اشغال عراق در واشنگتن

شنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۴
خطر جنگ بسيار جدي ست

خطر جنگ بسيار جدي ست. آين همه تلاش در جهت تامين توجيه قانوني براي حملات نظامي و اعمال تحريم ها به جمهوري اسلامي از طرف جانيان جهاني حكايت از تجربه اندوزي ائتلاف جنگ طلب بوش – بلر از تجاوز به عراق دارد. آن ها اين بار به تدارك گسترده تري براي همگام كردن ديگر كشور ها در توطئه ي خويش پرداخته اند و مي خواهند تجربه ي عراق در مخالفت هاي شديد و گسترده تكر ار نشود
حقيقت آن است كه هنوز از بحران تازه اقتصادي داخلي آمريكا و اقتصاد جهاني شده خبري نيست و هيچ زمزمه اي هم شنيده نمي شود. ولي كيست كه نداند، بحران ادواري از بدهيات نظام سوداگرانه ي حاكم بر جهان است. بزودي و با آغاز اين بحران، ماشه اي چكانده مي شود كه امروز مجوز هاي لازم براي مشروعيت بخشيدن به آن پيگيري مي گردد. فردا، همين امروز در حال رقم خوردن است. به همين دليل است كه بايد همه چيز را در تقابل صلح و جنگ ديد و اين همان چيزي ست كه متاسفانه مسكوت گذاشته مي شود و با مطرح كردن دوباره بحث حق نبودن آپارتايد هسته اي پوشش داده مي شود
خطر جنگ بسيار جدي ست. بسيار جدي
نادان هايي از آغازش خوشحال اند
مزدوراني به آن دامن مي زنند
و كسان ديگري بي تفاوت به سير رويدادها به دنبال زندگي خويشند
اما فردا حاصل عمل امروز ماست. و عمل امروز ما حاكي از آن است كه مي توانند ما را كت بسته به جهنمش بيندازند. به سايت ها و وبلاگ ها نگاه كنيد! اين همه دهان بسته براي چيست؟ چرا هيچكس فرياد نمي كشد؟
حقيقت آن است كه هنوز از بحران تازه اقتصادي داخلي آمريكا و اقتصاد جهاني شده خبري نيست و هيچ زمزمه اي هم شنيده نمي شود. ولي كيست كه نداند، بحران ادواري از بدهيات نظام سوداگرانه ي حاكم بر جهان است. بزودي و با آغاز اين بحران، ماشه اي چكانده مي شود كه امروز مجوز هاي لازم براي مشروعيت بخشيدن به آن پيگيري مي گردد. فردا، همين امروز در حال رقم خوردن است. به همين دليل است كه بايد همه چيز را در تقابل صلح و جنگ ديد و اين همان چيزي ست كه متاسفانه مسكوت گذاشته مي شود و با مطرح كردن دوباره بحث حق نبودن آپارتايد هسته اي پوشش داده مي شود
خطر جنگ بسيار جدي ست. بسيار جدي
نادان هايي از آغازش خوشحال اند
مزدوراني به آن دامن مي زنند
و كسان ديگري بي تفاوت به سير رويدادها به دنبال زندگي خويشند
اما فردا حاصل عمل امروز ماست. و عمل امروز ما حاكي از آن است كه مي توانند ما را كت بسته به جهنمش بيندازند. به سايت ها و وبلاگ ها نگاه كنيد! اين همه دهان بسته براي چيست؟ چرا هيچكس فرياد نمي كشد؟
جمعه، مهر ۰۱، ۱۳۸۴
دوشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۴
جنگل بارون خورده

ديدم بارون اومده. تو جنگل كه رد مي شدم بوي بارون و خاك و درختا تو هم پيچيده بود و تاريكي اونو تقويت مي كرد. برا چند لحظه چشمم هيچ جا رو نمي ديد و اين عالي بود. توي خلائي راه مي رفتم كه اونو خوب مي شناختم- غرق در عطر نمناك شاخه ها و هواي لطيف شبانگاهي . . . جاي همه تون خالي . البته يه دفعه اشتباه كردم و به يكي از همكلاسي هاي كاناداييم گفتم كه شب از راه جنگل مي رم خونه. خيلي اشتباه بدي بود. بيچاره داشت سكته مي كرد. هنوز هم هر از گاهي نگاهش يادم مياد، خنده ام مي گيره . . . مي دوني بعضي آدما دنياشون خيلي كوچيكه
شنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۸۴
پنجره
پنجره ي كوچك چسبيده به سقف اطاق و كف حياط را باز مي كنم كه روز هم چشم انداز روشني ندارد. شب است يا روز؟ نمي دانم. راديو را روشن مي كنم، اگرچه هنوزهم ارتباط آنچه مي گويد را با زندگيم نيافته ام. دست و صورتم را در زلال تاريك آبي كه نمي بينم مي شويم. لباس مي پوشم و به جنگلي مي زنم كه محله ي ما را احاطه كرده . . . مي روم و مي روم . . . و در هوايي لطيف غرق مي شوم. اينجا كه مي رسم، باز درخت درخت است، پرنده پرنده و صبح صبح
سينماي آدم هاي تو كلاس
پريروز تو كلاسمون غوغا بود. معلم كارگرداني مون كه يه زن روشنفكر مترقي اي به نظر مي رسه، اومد و همه رو بهم ريخت. از چند نفر پرسيد اوني كه بقل دستت نشسته كيه و چقدر ازش مي دوني؟ خوب كسي كسي رو درست نمي شناخت. گفت شما ها مي خاين با هم مثلا فيلم بسازين. شما ها مي خاين مثلا داستان بنويسيد. اينهمه داستان زنده كنارتونه نرفتين سراغش. اينهمه آدم نازنين كنارتون نشسته هنوز نمي شناسينش و باهاش رابطه برقرار نكردين؟ اصلا كلاس امروز ما شنيدن داستاناي شماست. همين و بس
قرار شد هركي بقل دستي شو بشناسه و معرفي كنه و بعد همه بيان بشينن روي سن و هركي هر سئوالي داره ازش بپرسه. بايد مي گفتيم كه چرا اومديم دنبال سينما. چطوري به اين كلاس رسيديم و مي خايم بعدش چيكار كنيم. خلاصه محشر بود . . . با چه داستان ها و چه آدماي جالبي آشنا شديم. يكي از تئاتر به اينجا اومده، يكي از موسيقي. يكي وقتي دخترش گم شده به اين نتيجه رسيده كه بايد فيلم بسازه و جامعه رو نسبت به خطرايي كه تهديدش مي كنه آگاه بسازه. دو نفر هندي جايزه ي بهترين فيلم مستند سال كشورشون كه در مورد يه پرنده ي در حال انقراضه رو بردن و به اين دوره راه يافتن. دو تا ايرونيه ديگه سينما خوندن و چند تا فيلم ساختن يا فيلمبرداري كردن و حالا به اينجا مهاجرت كردن. يكي مون كوررنگي داره يعني همه چيز رو سياه و سفيد مي بينه و رنگ ها رو از رو شمارشون تشخيص مي ده و بعضي هامون قهرمان تخته اسكيت و تنيس بودن
مي دونين؟ بين آدما ديوارهاي بسيار ضخيمي وجود داره كه هممونو داره خفه مي كنه. يكي از لازم ترين كارها، شكوندن همين ديواراست
قرار شد هركي بقل دستي شو بشناسه و معرفي كنه و بعد همه بيان بشينن روي سن و هركي هر سئوالي داره ازش بپرسه. بايد مي گفتيم كه چرا اومديم دنبال سينما. چطوري به اين كلاس رسيديم و مي خايم بعدش چيكار كنيم. خلاصه محشر بود . . . با چه داستان ها و چه آدماي جالبي آشنا شديم. يكي از تئاتر به اينجا اومده، يكي از موسيقي. يكي وقتي دخترش گم شده به اين نتيجه رسيده كه بايد فيلم بسازه و جامعه رو نسبت به خطرايي كه تهديدش مي كنه آگاه بسازه. دو نفر هندي جايزه ي بهترين فيلم مستند سال كشورشون كه در مورد يه پرنده ي در حال انقراضه رو بردن و به اين دوره راه يافتن. دو تا ايرونيه ديگه سينما خوندن و چند تا فيلم ساختن يا فيلمبرداري كردن و حالا به اينجا مهاجرت كردن. يكي مون كوررنگي داره يعني همه چيز رو سياه و سفيد مي بينه و رنگ ها رو از رو شمارشون تشخيص مي ده و بعضي هامون قهرمان تخته اسكيت و تنيس بودن
مي دونين؟ بين آدما ديوارهاي بسيار ضخيمي وجود داره كه هممونو داره خفه مي كنه. يكي از لازم ترين كارها، شكوندن همين ديواراست
سهشنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۸۴
سلام
می دونین بدی یه این ارتباطات مدرن اینه که وقتی آدم از دست شون می ده، به عصر حجر بر می گرده. منم به همین وضع دچار شدم. یا اینترنت ندارم، یا فارسی ندارم یا کامپیوتر. الان هم دارم با یه کامپیونری تایپ فارسی می کنم که باید کلید هاشو حدس بزنم. اما بالاخره آدم باید کارشو بکنه دیگه. نه؟ بقیه اش رو می گن غر زدن
جمعه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۴
روز اول كالج

اشتراک در:
پستها (Atom)