پنجشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۸۴

سكوت

ديدي گاهي ديگران مي دونن تو قرار چي بگي و هر چيز ديگه اي هم بگي، همون رو مي شنون. اصلا تو مجبوري همون رو بگي . . . اصلا همون رو مي گي . . .. ديدي چه خلاقانه حرف هات به اون چيزي كه انگار قرار بوده بگي، تفسير مي شه؟
مي دوني؟ شنوايي خيلي پديده ي عجيبي يه، بسيار عجيب. يك سيستم صوتي ساده ي مكانيكي نيست كه بر اساس شدت صداي ورودي علائمي و امواجي رو ضبط كنه. اون يه سيستم هوشياره كه مي تونه اصلا هيچي رو ثبت نكنه، مي تونه يه چيز ديگه اي رو ثبت كنه و مي تونه، اگه بخواد، پيامي رو كه هست به طرز عجيبي از يك مشت اصوات مبهم بيرون بكشه. انگار آدما يه مشت فيلتر دارن كه حرف ها رو تصفيه مي كنه، همين ها هستن كه بين آدما ديوار صوتي مي كشن. همين ها هستن كه گوشها رو به يكي در و ديگري دروازه تبديل مي كنن. همين ها هستن كه حرف زدن رو واقعا سخت مي كنن . . .. چند وقت پيش يه دوست هنديم بهم گفت: تو خيلي دوست داري حرف بزني، نه؟ من از اون روز تو فكرم . . . مي دوني به اين فكر افتاده ام كه يه مدت سكوت كنم و هيچي نگم . . . همش دارم فكر مي كنم تو حرفش يه پيام مهمي هست كه من تا حالا بهش بي توجه بوده ام

هیچ نظری موجود نیست: