پنجشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۵

جرم ما

خسته از شکستی تازه و
حسرتي در كاسه
ديوارها بر ما تنگ شد
و بلندگوها
تمام شب را
به صدایی بلند
برايمان كميل خواند
تا از درد شلاق هامان کاسته شود
در كلاس هاي توجيه
دفترهاي زیادی را سياه كرديم
تا براي خط زدن خود آماده شويم
و دوربين هایی حيرت زده
آماده شدند
تا از آتش چهره ی در هم شكسته ي ما
بازار دروغ را گرم کنند

راهي دادگاه شديم تا
- به جرم خيانت ناكرده -
كاه در پوست
بر دروازه هاي شهر
قصه وحشت بخوانيم یا
در دخمه هاي سياه بپوسيم

جرم ما اين بود
که قدمي برداشته بوديم
آب ها كه از آسياب ريخت
ما که هنوز زنده بودیم
مورد "عفو" قرار گرفتیم و آزاد شدیم
- مضحكه ي خاص و عام -

بیرون که آمدیم
آنقدر خاطره و اعتراف نامه
پيشمان گذاشتند
كه تا پايان عمرهم وقت نبود بخوانيم

زمان گذشت
زمان گذشت و
ما مظلومانه تماشا كرديم
اما تا چشم بر هم زديم
نمايشي بزرگ جريان يافت
می گفتند زمان آن رسیده که
در انتخابي بزرگ
امید های برباد شده مان را
دوباره آواز دهیم

ماجرای تازه ای بود
اگرچه کاندیداها همان
بازجویان رشدیافته ی سابق
سخنگويان
- دلسوزانه -
به ما كه نماينده اي نداشتيم
توصیه می کردند
كه از ميان آن ها
به آنكه جا افتاده تر است و
كار را مي داند
راي دهيم





۳ نظر:

sahand گفت...

no comment ha ha ha

sahand گفت...

That day will come

ناشناس گفت...

غالي بود به جون دار قسم