یکشنبه، مهر ۱۵، ۱۳۹۷

به دستِ باد سپرد


به دستِ باد سپرد


تقدیم به روزنامه نگاری که قطعه قطعه شد


چراغ ها سبز،
زرد،
و دوباره قرمز می شد،

بیرونِ در ایستاد و ایستاد ... .
عابران می آمدند و می رفتند.
برگ ها زیر پاها خُرد می شد.

بیرونِ در عاشقانه ایستاد و ایستاد...
تا انتظار کم کم
در زیر ستاره هایی که فرو می ریخت، دفن شد.


کمی دورتر،
در آن سوی خیابان
عزیزش
بر آخرین ستونِ مجازی زندگی
چیزی با خون خود نوشت و
به دست زمان سپرد.

۷ اکتبر ۲۰۱۸

هیچ نظری موجود نیست: