جمعه، بهمن ۱۰، ۱۳۹۹

به یادِ آن اراده‌های رویین‌

وقتی خیابان، 
-خطِ مقدمِ نبرد- 
در زیر آتشِ مرگ در هم می شکند 
و شهر در تذهیبِ آیه‌های وحشت 
آینه‌ای هزار تکه می شود؛ 
وقتی برفرازِ پوکه‌های پوک یک سرکوب، 
روسری‌های سفید 
همچون تکه‌‌‌های ابر 
بر سقف آسمان می آویزد 
و بر سر شهر، عشق و آزادی می‌بارد. 
وقتی از گل‌های سرخ پارک شراب و ستاره می چکد 
و شب‌خوانیِ مرغکانی ناپیدا 
تحریری از امید در رگ‌ها می ریزد؛ 
در پیش پایِ یاد شما از جا بلند می شوم و 
به احترام می ایستم 
و به اراده‌های روئین‌تنی 
که هر بار برمی خیزد 
تا شهر را تسخیر کند 
و نمی‌ترسد که شاید این بار هم نشود، 
سر خم می کنم.

یکشنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۹۹

آفتاب‌گردان

آفتاب‌گردان ها را عجیب دوست دارم؛
دوشادوش یکدیگر،
گردن‌فراز و سرشار از درخششِ خورشید،
تکثیرش می کنند و 
یک‌رنگی بدیع‌اش را در شکلی تازه،
به نمایش می گذارند.

جمعه، دی ۱۲، ۱۳۹۹

شبانه

از دلِ تیرهای چراغ‌ برق، 
بر کفِ پیاده‌روهای نا آشنا 
و نئون‌های رنگارنگ، 
پیدایشان می‌شود و 
درست در کنار ما براه می‌افتند. 
از ما جلو می زنند؛ 
از ما عقب می مانند؛
 به هم می‌رسند؛
با هم یکی می شوند؛ 
حمله می کنند؛ 
عقب می نشینند؛ 
می گریزند؛ 
فاصله می گیرند؛ 
تنها می شوند؛ 
از پا می افتند؛ 
 برمی خیزند؛ 
دست یکدیگر را می‌گیرند و 
دور می شوند. 

این بار عاشق‌ترند. 
آواز می خوانند؛ 
اشک می ریزند؛ 
در آغوش هم می روند؛ 
رنگ می بازند؛ 
محو می شوند؛ 
 و پس از یکی دو تقاطع، 
 باز از نو زاده می شوند 
- / پُر رنگ‌تر پُر التهاب‌تر … 
سایه‌ها را می گویم؛
سایه‌های شبانه‌ 
سایه‌های سحرانگیزِ شبانه... .