جمعه، دی ۱۲، ۱۳۹۹

شبانه

از دلِ تیرهای چراغ‌ برق، 
بر کفِ پیاده‌روهای نا آشنا 
و نئون‌های رنگارنگ، 
پیدایشان می‌شود و 
درست در کنار ما براه می‌افتند. 
از ما جلو می زنند؛ 
از ما عقب می مانند؛
 به هم می‌رسند؛
با هم یکی می شوند؛ 
حمله می کنند؛ 
عقب می نشینند؛ 
می گریزند؛ 
فاصله می گیرند؛ 
تنها می شوند؛ 
از پا می افتند؛ 
 برمی خیزند؛ 
دست یکدیگر را می‌گیرند و 
دور می شوند. 

این بار عاشق‌ترند. 
آواز می خوانند؛ 
اشک می ریزند؛ 
در آغوش هم می روند؛ 
رنگ می بازند؛ 
محو می شوند؛ 
 و پس از یکی دو تقاطع، 
 باز از نو زاده می شوند 
- / پُر رنگ‌تر پُر التهاب‌تر … 
سایه‌ها را می گویم؛
سایه‌های شبانه‌ 
سایه‌های سحرانگیزِ شبانه... .

هیچ نظری موجود نیست: