پنجشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۴

بدبيني، خوشبيني و يا واقعبيني

يه دوستي نامه برام نوشته و گفته: خوشبيني مي تونه برا آدم مشكل بيافرينه و هميشه آدم رو با رويداد هاي بدي مواجه كنه كه آمادگي شو نداشته، اما با اين وجود من دوست دارم خوشبين باقي بمونم. منم اين روحيه رو خيلي دوست دارم
ما ها اين سه تا لغت يعني بدبيني، خوشبيني و يا واقعبيني رو زياد بكار مي بريم. نه؟ مي گيم فلاني بدبينه يا فلان كس آدم خوشبيني يه و واقعبيني رو صفتي براي آدم هاي پخته و جا افتاده مي دونيم. اما آيا واقعبين بودن حد بين اين دو تاست يا موضوعي مستقل؟ ميشه واقعبين بود و بدبين و يا واقعبين و خوشبين؟
مي دونين؟ واقعيت واقعيته، و بدي ها و خوبي هاي مستقل خودش رو بيرون از ذهن ما داره. ما هر چه واقعبين تر باشيم، خوب اين واقعيتاي زشت و زيبا رو دقيق تر مي شناسيم و در برخوردمون به رويدادها بكار مي گيريم. اما موضوع اينه كه ما هم مي تونيم بر سير رويدادها اثر بگذاريم و اثر مي گذاريم. خوش بيني و بد بيني بيشتر بر مي گرده به باور به نتيجه بخش بودن تاثير بر سير رويدادها. مثلا ما خوش بينيم كه بتونيم چرخه ي فلان فرايند رفتاري فردي و يا عملكرد اجتماعي رو تغيير بديم. يا نه، بد بينيم و با نگراني از عدم تاثير گذاري هاي خود، از خطر شكست مي ترسيم. البته اينكه چقدر بتونيم تاثير مثبت خودمونو بر ماجرا هاي مورد نظرمون بگذاريم، به خيلي چيزا بر مي گرده، ولي واقعبيني حتما يكي از مهمترين اوناست. خوش بيني اگر به معناي آمادگي و جسارت براي دگرگوني و باور به سعادتمندي انسان آفرينشگر و كنشگر باشه و با واقعبيني هم همراه، خيلي مي تونه كارساز باشه

هیچ نظری موجود نیست: