دیروز بعد از مدت ها رفتیم قدم زدن. البته یه چند صد متری بیشتر راه نرفتیم، ولی خیلی عالی بود. زیر پامون ده سانت برف بود و رو سرمون بارون میومد. باد هم ایستاده بود و نگاهمون می کرد. فصل با همه ی طراوتش حس می شد. فکر کردم آدم چه زود پیر می شه. چه فرصت کوتاهی زندگی و چه براحتی می تونه لیز بخوره و از دست آدم بره . . . و هنوز ما قدرش رو اونطوری که هست نمی دونیم. می دونی گاهی فکر می کنم که زمان و فصل چه پدیده های شگفت انگیزی می تونن باشن . . . سال نو ی این طرف آب به همه مبارک
۱ نظر:
salam amu jan;
"delam mikhad har vaght barf miyad ,az khoone beram biroon.
vaghti adamaro ba yaghehaye ta banagoosh bala keshide shode -bazan ba kise haye mive too dastashoon-mibinam,jaryane garme zendegiro tooye in sarma behtar ehsas mikonam."
sale khoobi dashte bashin
ارسال یک نظر