دوشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۸۵

مرگ ستایی و زندگی باوری


روز مرگم نفسی وعده دیدار بده
وان گهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر


در فرهنگ چندین هزار ساله مردم سرزمین ما مسئله مرگ و زندگی به روایت های گوناگون بازتاب داشته که رشته ی تداوم خود را در تار و پود همه باور ها و بینش های جاری در میان مردم اعصار مختلف آن پیچانده و کشانده است
چند روز پیش آگهی مراسم چهلم نزدیکان یکی از همکارانم را بدستم دادند که براستی برایم شگفت انگیز بود. آگهی پوستر سیاه و سفیدی با چاپ نفیس بود که روبان سیاهی دور آن پیچیده بودند. روبان و پوستر را که باز کردم، بر پس زمینه ی آن طرح گرافیکی به خوبی کار شده ی سیاه و سفیدی دیده می شد که با فونت سفید نقدی از زندگی بر آن نقش بسته بود. متن تماما به تقدیس مرگ و مذمت زندگی پرداخته بود
چندی قبل در مراسم خاکسپاری کارگری شرکت کردم. به هنگام در گور نهادن جنازه دو فیلمبردار حرفه ای با دوربین های تلویزیونی بزرگ جسد کفن پیچ را تا عمق گور در نمایی بسته مشایعت می کردند. جالب اینجاست که کلیه ی هزینه برگزاری مراسم کفن و دفن با قرض و وام و غیره تهیه شده بود
بد نیست داستان دیگری را هم برای تصویر فضایی که به نقد آن خواهم پرداخت ارائه دهم. دوستی تعریف می کرد که ماجرای عجیبی را شاهد بوده است. یکی از همسایگان آن ها به ناراحتی قلبی دچار می شود و پزشکان دستور بستری شدن و انجام جراحی بر روی قلبش را صادر می کنند. بیمار که پولی برای پرداخت هزینه های عمل ندارد، به همه ی آشنایان و نزدیکان خود که برخی شان وضعیت مادی مناسبی هم دارند، مراجعه و درخواست کمک چند صد هزار تومانی برای خرید تجهیزات لازم برای عمل می کند، ولی جواب چندان مثبتی را نمی شنود. تعلل در این مساعدت آنقدر ادامه می یابد که او می میرد. پس از مرگ، برادران بازاری او چنان مراسم ختمی برایش می گیرند که میلیون ها تومان هزینه بر می دارد
اگر این داستان ها را در کنار گسترش بخشیدن آمرانه به مراسم عزاداری در کوچه و خیابان و رادیو و تلویزیون و ممنوعیت پنهان جشن ها قرار دهیم، متوجه می شویم که ریشه های آن را باید در کدام نهاد ها و جریانات اجتماعی جست. در این میان تقریبا هیچ سنت مربوط به مراسم مرگ و مرگ ستایی نیست که مورد پشتیبانی قرار نگرفته باشد. اینکه چرا آن ها تا این حد مرگ را تبلیغ می کنند می تواند کار دشواری نباشد، اما سئوال اینجاست که چرا ما باید بدان تن بدهیم. و سئوال مهم تر اینکه چه باید بکنیم

۲ نظر:

ناشناس گفت...

نه آقا نداره. می گه بذار تا آخرین لحظه به عشق تو خوش باشم، بقیه رو راحت می رم و کفن و دفنش برام مهم نیست

sahand گفت...

روان من نممی میرد
به پیکرها شود پیدا