مدت ها بود اینجوری کار نکرده بودم. سه هفته روزی ۲۴ ساعت. ۱۹ ساعت تو بیداری، ۵ ساعت تو خواب. همش با خودم حرف می زنم و بحث می کنم. می خونم و می خونم و نت بر می دارم. طرح هایی رو می چینم و دوباره نارسا و ناکافی تشخیص می دم و دوباره روز از نو روزی از نو ...
می دونی؟ یک تکه شعر استاد زنده نگه ام داشته:
چون ورزاهایی بودیم کلان
که در گل های چسبناک به زحمت می رفتیم
سه چهره داشتیم: دیروز ، امروز ، فردا
و ما جهان را
در لحظات چرخش بزرگ
تنش بزرگ
در لحظات سرنوشتی اش دیدیم ...
۲ نظر:
Az ghadim migan karharo be kasi nade ke bikare be kasi kar bespar ke saresh hesabi shologhe.
سه چهره نداریم ، دیروز رفته و بر نمیگردد ،
فردا نیامده و معلوماتی ندارد
میمونه امروز که امروزی ها میگن فردا را میسازد ولی آدمهای هزار چهره زیاد داریم.
ارسال یک نظر