این روزها گزاره ای مدام تکرار می شود که : اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می کنم تا بتوانم به بی عدالتی اعتراض کنم.
این گزارهٔ زیبا و پر مفهوم و از بعضی زوایا درست با یک اشکال اساسی روبروست:
چرا ما مجبوریم بین مبارزه برای آزادی و عدالت یکی را انتخاب کنیم؟!
آزادی و عدالت مفاهیمی در هم تنیده اند. مبارزه برای عدالت چیزی جز بسط آزادی از عرصهٔ سیاسی و فرهنگی به عرصهٔ اجتماعی و اقتصادی نیست و نمی شود مبارزه را به مبارزه علیه سرکوب و خفقان سیاسی خلاصه کرد و مبارزه علیه تبعیض و ستم اقتصادی و اجتماعی را به دورانی محول کرد که آزادی ابراز آن وجود داشته باشد. چرا؟
دلایل زیادی برای این مسئله وجود دارد، اما یکی اش هم این است که:
برای بخش بزرگی از آن ها که باید به مبارزه بپیوندند و آن را به پیش ببرند و به سر انجام برسانند- زحمتکشان شهر و روستا - ستم اقصادی و اجتماعی برجسته تر است.
به همین دلیل برنامه های سیاسی فاقد مواضع صریح عدالت جویانه همراه با راه حل هایی جامع و همه جانبه، جذابیت لازم را برای جذب لایه های پایین شهر و روستا ندارد و در عمل عقیم می ماند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر