یکشنبه، دی ۰۴، ۱۳۸۴

خسته ام

ازپشت پنجره ی شب
ده ها پرواز
خسته به زمين نشست و برخاست
و چراغ هاي شهر
تا صبح
سوسو زد

اينجا نه ماه معني دارد
نه نهر
نه ستاره
نه خواب

زرق و برق بي رونق خيال
بر ديوار و
ماهي سرخ به جامانده ای که
حوصله ی هیچ تکرار تازه ای را ندارد

۱ نظر:

ناشناس گفت...

ali bood amoo..kheli vakht bood delam havaeh eh hamchin sheri ro kardeh bood...mamnooon