چراغ های یخ زده
توان گرم کردن این همه برف را ندارد
و در ابهام راه ها
رد هیچ جای پایی نیست
شهر در دود مرطوب مهی عمیق خوابیده است
بیدار شور کدام حرف تازه ای
مگر با کلام بی حاصل شیرینت
سنگی را هم از پیش پا برداشته ای؟
کدام گل به هرم لرزان صدایت شکفت
کدام پرنده ی بال شکسته
پرواز را تجربه کرد؟
تا شیشه های خونین پنجره خاموش شوند
آژیری گوشخراش
پریشانی آرام شهر را می درد
بگو هنوز تا کجاست؟
از آتش بازی رویائیت که هیچ خبری نیست
خورشید در تل خاکستریش می سوزد و
با شعله های کبودش
کورمال کورمال
شب را می کاود
توان گرم کردن این همه برف را ندارد
و در ابهام راه ها
رد هیچ جای پایی نیست
شهر در دود مرطوب مهی عمیق خوابیده است
بیدار شور کدام حرف تازه ای
مگر با کلام بی حاصل شیرینت
سنگی را هم از پیش پا برداشته ای؟
کدام گل به هرم لرزان صدایت شکفت
کدام پرنده ی بال شکسته
پرواز را تجربه کرد؟
تا شیشه های خونین پنجره خاموش شوند
آژیری گوشخراش
پریشانی آرام شهر را می درد
بگو هنوز تا کجاست؟
از آتش بازی رویائیت که هیچ خبری نیست
خورشید در تل خاکستریش می سوزد و
با شعله های کبودش
کورمال کورمال
شب را می کاود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر