جمعه، دی ۲۳، ۱۳۸۴

روشنفکران و سیاست

طی چند دهه ی اخیر بحثی بسیار تکرار شده، اما هنوز جذابی وجود داشته و دارد با این سر فصل که " آیا هنرمند – و گاه در معنایی گسترده تر روشنفکر - باید از سیاست یا دست کم تعلق سازمانی خاص دوری گزیند یا نه". تصور می کنم هرکس که با نشریات روشنفکری آشنا باشد و حتی هر از چند گاه یک بار آن ها را ورق زده باشد، چند مقاله ای در ضرورت غیر قابل انکار این جدایی و فاصله گرفتن ضرور، خوانده باشد. این ضرورت همیشه از یک نگاه نیز بیان نشده و دلایل مختلفی برای آن شمرده می شود
گروهی سیاست را دون شان هنرمندان و روشنفکران دانسته و اصولا سیاست را پر از آلودگی ها یافته و به آن با نگاهی تردید آمیز و منفی نگریسته اند- در این مقاله به بیان نظرات خود نسبت بدین گروه نپرداخته ام
و گروهی دیگر بر آن بوده اند که یک روشنفکر می باید تعهد عظیمی نسبت به حقیقت و واقعیت داشته باشد و تعلقات سیاسی و سازمانی را سدی در مقابل آن دانسته اند. در واقع، اگرچه آن ها برای سیاست ورزان اهلیت قائل بوده اند، اما گستره ی کار را تا آن حد متفاوت دیده اند که پایبندی به یکی را نقض دیگری بیابند
پیشینه ی تاریخی ماجرا حکایت از آن دارد که تقریبا اکثر روشنفکران کشور ما دستی هم – حد اقل برای یک دوره - در سیاست و سیاست ورزی داشته اند. قبلا چنین تصور می شد که دوره سیاست ورزی و شرکت در فعالیت های مشخص سیاسی به دوره ی جوانی و تجربه آموزی های این عزیزان بر می گشته و اصولا فرزانگی هنرمندانه درجه ی رشد یافته تری است که بعد ها بدان دست یافته اند، اما سیر رویداد ها در تاریخ اخیر سیاسی ما نشان از آن دارد که برخی نمایندگان بسیار شناخته شده ی جامعه هنری و روشنفکری ما که نه در هنرمندی شان تردیدی وجود دارد و نه در سلامت شخصیت اجتماعی شان، در بزنگاه های مهم سیاسی از خود مجددا سیاست ورزی و تعلقات سیاسی نشان داده اند که جبهه گیری ها مختلف در تحولات دوم خرداد و انتخابات اخیر مثال های روشنی در این زمینه اند
در اینکه فعالیت های فرهنگی و سیاسی عرصه های متفاوتی را تشکیل می دهند، نمی توان تردیدی روا داشت. تعهد سیاسی نیز اگر ریشه در اندیشه ای انسانی و تعهدی اجتماعی نسبت به مردم و بویژه اقشار زحمتکش آن داشته باشد، نه تنها با حقیقت و واقعیت تناقض و تباینی ندارد، بلکه هم سرشتی ذاتی دارد. اینکه حکم صادر شود که فرد نمی تواند در هر دوعرصه فعالیت های سازنده ای داشته باشد، مبنای دقیقی ندارد و با واقعیت های تاریخی ما هم همخوان نیست. مسلما کار همزمان در هر دو عرصه ویژگی های خاصی را به یک روشنفکر می دهد و محدودیت هایی را در هر دو زمینه برایش بوجود می آورد، اما کیست که نداند محدودیت خود انگیزه بخش خلاقیت های هنری ست. فعالیت هنری و روشنفکرانه نیزبه نوبه ی خود باعث تلطیف فعالیت های سیاسی فرد می شود- و ای کاش همه ی سیاست ورزان ما هنرمند هم بودند. ما روشنفکران و هنرمندان برجسته ای داشته ایم که حد اقل در دوران های پر تلاش هنریشان، خود را به همان عرصه محدود داشته اند و در مقابل نیز فرزانگانی که در هر دو عرصه چه هم زمان و چه با تناوب به آفرینشگری و کنشگری پرداخته اند.الیته من بویژه از نام بردن و مثال زدن خود داری می کنم که به پیش داوری های مصطلح کسی را دچار نکنم. در جامعه ما که به شور شدید سیاسی، آن هم درست به علت وضعیت بسیار بحرانی و پرتلاطمش، دچار بوده و هست، یافتن مثال های متعدد در این زمینه چندان هم سخت نیست. جا دارد بر این نکته تاکید کنم که ظاهرا ما در سیاست- آن هم نوع جهان سومی آن- با شکست ها، چرخش ها و تالمات فردی بسیاری مصادف بوده ایم و هستیم و آن را برای یک کار فرهنگی بلند مدت روشنفکرانه بر نتافته و خوش نداشته ایم
واقعیت آن است که در آمیحتن این عرصه ها در گستره ی جهانی نیز رو به افزایش است و سیر رویداد ها و چشم اندازهای آینده، زمینه ی مناسبی برای اینگونه احکام ارائه نمی دهد. شاید مشکل ما آمیختگی سیاست و فرهنگ بوسیله ی عده ای خاص نباشد و مشکل را بتوان در ابراز احکام جزمی و یا این یا آن کردن های ساده انگارانه ای یافت که متاسفانه گاه حقیقت محرز قلمداد می شوند. ما در میان سیاست ورزان سنتی مان نیز بی اعتنایی به فعالیت های هنرمندانه و روشنفکرانه ی مستقل – اگر نگوئیم نگاهی تحقیرآمیز – را شاهدیم و این نقیصه تنها به گروه هایی از روشنفکران خلاصه نمی شود. یک جامعه ی پویا نیازمند فعالیت های سیاسی، روشنگرانه و هنری است و گروه های وسیعی را به کار در این زمینه ها فرا می خواند. به نظر می رسد آنچه ما بدان نیازمندیم نه رو در رویی ، بلکه احترام متقابل این گروه های بسیار تاثیر گذار اجتماعی ست. پذیرش وجود تنوع در عملکرد روشنفکران و سیاست ورزان شاه کلید چنین تفاهمی ست

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام.وبلاگ بسیار جالبی دارین.اگه موافق باشین می تونیم تبادل لینک کنیم؟!موفق باشید.