پنجشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۸۵

پائیز

پائیز با اولین بارون ها میره که شروع بشه. هنوز هیچ حادثه ی رنگینی اتفاق نیفتاده. ولی از نور کجتاب آفتابی زلال می شه فهمید که در راهه. یک نمکی هم بفهمی نفهمی روی کوه پاشیده شده و سوزش سرماشو می شه حس کرد. می دونی رنگ ها که شروع می کنند به فروریختن، من دیونه می شم، پر از خیال، پر از رویا، پر از حس یگانگی. امسال قصد کرده ام برم یک چشمه ای رو که انگار از اونجا پا به دنیا گذاشته ام تو دنگ پائیز ببینم. ببینم کی با من میاد

۱ نظر:

ناشناس گفت...

Man miam
zohal