یکشنبه، مهر ۱۰، ۱۳۸۴

گفتگو

به همين مناسبت
مي گويم
چاره أي كه نداريم
انتخاب بين بد است با بدتر
هر چيز قانون خودش را دارد
بازي را كه نمي شود بر هم زد
عصر انقلاب ديگر گذشته است

مي گويد
آري
مي توان كفش هايشان را واكس زد
لباس هاي كثيفشان را شست
و ظاهري مناسب تر به آنان بخشيد
نمي توان منكر آن شد نمبز بودن
براي شيادان هم صفتي شايسته است
مي گويم
باز هم همان حرف هاي بي حاصل
پشت پرچم هاي سرخ شما
بارها به خيابان نريختيم و قيام نكرديم؟
هميشه هدف نزديك بود و پيروزي قطعي
و هميشه از نشئه سراب ها مست
اما هر بار مسلخي خونين ماند و سرداب هاي سياه
بر چهره ها ماسك هاي دروغ كشيدند
و بر نگاه ها چشم بندي كه هيچگاه پاك نشد
با چشم هاي خود ديديم
افسانه بود آن كه بالاتر از سياهي رنگي نيست
بالاتر از سياهي سكوت عظيمي ست
كه تلخ و بي رنگ است
آن عدالت رويايي
حقيقتي بود كه ربوده شد
قضاوتي كه شكست

مي گويد
مي دانم
مي توان از كشته شدن ترسيد و فراموش كرد
براي نابودي تنها راه جوخه اعدام نيست
دهها هزارمان را همين اواخر كشتند
زير آواري كه خانه هاي هنوز خشتي را
بر سرمان فرو ريخت
و سيلابي كه از غارت جنگل ها برخاسته بود
صدها مان را هر ماه مي كشند
در شعله هاي آتشي كه از ياس
بر پيكر خود مي كشيم
و جو مسمومي كه در تخديرش
به تدريج خفه مي شويم
آري، بالاتر از سكوت بغض فرو خورده ايست
كه تن دادن پنهان ترين تظاهر آن است
مي گويم
اما مگر فروپاشي، خود
دليل نارسايي آن باورها نيست؟
آيا مي توان براي هيچ قيام كرد؟

مي گويد
نيازي به طعنه نيست
ما بارها شكسته و روئيده ايم
گام اول هر انقلاب
تعميق و ارتقاي درك هدف هاست
بار اول دهها روز و چند شهر
بار دوم دهها سال و چند كشور
و اينبار براي دهها قرن
جهان را آماده مي كنيم

۲ نظر:

ناشناس گفت...

عمو سلام شعر تون معرکه بود به امید باز رویش

احمد زاهدی لنگرودی گفت...

یادش بخیر وقتی این شعر رو برام خوندین
ای کاش می شد زمانبه عقب بر می گشت
خیلی خیلی عالی است
موفق باشید
...بدرود