گوشی برای شنیدن می یابی
زبانی که به هنگام نیاز سکوت نمی گزیند
دستی که پس کشیده نمی شود
ابرها غبار خاکی تیره می بارند و
در زلال افق جوهری سیاه می چکد
تا خونی را که قرار است به زمین بریزد
به چشم نبینیم
مشتی برای گره شدن می شناسی
بغضی برای به گریه نشستن
نگاهی روشن که ازاین همه فریاد روی نمی گرداند؟ .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر