دوشنبه، تیر ۰۷، ۱۳۸۹
شنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۹
تظاهرات در تورنتو
امروز با بچه ها و هما گوشمون رو به تبلیغات کر کننده ی رسانه ها در مورد خطر حمله ی پلیس و تظاهرات خشونت آمیز و ... بستیم و رفتیم تظاهرات. تو مترو می خوندیم که نترسین نترسین ما همه با هم هستیم و خودمون به خودمون می خندیدیم...
هزاران آدم پیر و جون، زن و مرد، سیاه و سفید و آسیایی تبار و مهاجر و ... با پرچم ها و بنر ها و پلاکاردهای مختلف اومده بودند و سرحال و با نشاط با ارکسترها و نوازنده های پرشور از جلوی صدها پلیس سازمانیافته به انواع وسایل سرکوب، به شکلی صلحجویانه راهپیمایی کردند و شعار سر دادند. شرکت کنندگان اونقدر متنوع بودند و رنگارنگ که برای من و هما واقعا حیرت انگیز بود، طرفداران محیط زیست، صلح، حقوق بشر، سوسیالیسم، حقوق حیوانات، زنان، اتحادیه های کارگری و ... نه کسی با پلیس درگیر می شد... نه بهانه ای برای درگیری پلیس وجود داشت. البته یک عده ی معدودی - حدود 50 نفر- با لباس های سیاه یکدست و ماسک و نقاب های چشمگیر به نام آنارشیست به دنبال تظاهرات میومدن که کاملا معلوم بود هدفشون ایجاد خشونت و بهانه دادن به دست رسانه هاست
من با کمک هما که دائما چتری رو بالای سرم نگه می داشت که بارون توی لنز نزنه، دو ساعت تمام توی تظاهرات اینور و اونور می دویدم و هر صحنه ی جالبی رو فیلم می گرفتم. راستش یک فریم خشونت تو فیلم ها نیست.
تظاهرات تموم شد و ما همدیگر را با تلفن پیدا کردیم ( اینجا موبایل ها را قطع نمی کنند) و برگشتیم.
بر که می گشتیم توی خیابان یانگ که محل تظاهرات نبود شیشه ی دو تا مغازه را شکسته بودند و جمعیت سرگردانی به علت بستن درب های مترو براه افتاده بود. من دیگه کمر درد گرفته بودم و نمی تونستم یک قدم راه برم. یک تاکسی گرفتیم تا بتونیم دوتا چهارراه بالاتر وارد مترو بشیم و سرحال و خوشحال اومدیم خانه...
اخبار عصر خبر داد که سه تا ماشین پلیس رو آتش زدنده اند. تلویزیون مدت ها سوختن یک ماشین پلیسی رو که هیچکس تلاشی نداشت خاموش کنه (ده ها پلیس اونورش بودند و اینجا ماشین آتش نشانی ظرف چند دقیقه با صدای ناهنجار از راه می رسه) نشون می داد و مانور پلیس رو که سعی می کرد به اصطلاح تظاهر کننده ها (مردم توی خیابون) رو از محل دور کنه!؟.. و گزارشگر ها هم مرتبا احساس تاسف می کردند که تظاهرات به خشونت کشیده شده (تظاهرات مدت ها بود اصلا تموم شده بود؟!) به نظر من خیلی مسخره اومد این گزارش ها...
بعد یک دوستی زنگ زد و نگران بود که ما از مرکز شهر برگشته باشیم و سلامت ما رو جویا شد. واقع جا خوردم. باور نمی کردم این گزارش های احمقانه و دروغ اینقدر تاثیر گذار باشند...ولی وقتی حضور نداری و واقعیت رو نمی بینی، تنها اونی رو می بینی که رسانه ها بهت می گن و امروز رسانه ها تقریبا به شکلی کامل در دست همون هایی ست که برای اجلاسشون به تورنتو اومدن.
اما با این همه، حضور هزاران نفر آدمی که همه ی این دیوارها رو پشت سر می گذارن و انگشت اتهام رو به سوی جی هشت و جی بیست می گیرن و پیامشون "دنیای دیگری ممکن است" رو که حرف حق اکثریت توده های مردمه به هر وسیله به قلب ها می رسونن، دل هامون رو گرم کرد... چه تصاویر جالب گرفتم. سعی می کنم ادیت کنم و بذارمش تو یوتیوب...
هزاران آدم پیر و جون، زن و مرد، سیاه و سفید و آسیایی تبار و مهاجر و ... با پرچم ها و بنر ها و پلاکاردهای مختلف اومده بودند و سرحال و با نشاط با ارکسترها و نوازنده های پرشور از جلوی صدها پلیس سازمانیافته به انواع وسایل سرکوب، به شکلی صلحجویانه راهپیمایی کردند و شعار سر دادند. شرکت کنندگان اونقدر متنوع بودند و رنگارنگ که برای من و هما واقعا حیرت انگیز بود، طرفداران محیط زیست، صلح، حقوق بشر، سوسیالیسم، حقوق حیوانات، زنان، اتحادیه های کارگری و ... نه کسی با پلیس درگیر می شد... نه بهانه ای برای درگیری پلیس وجود داشت. البته یک عده ی معدودی - حدود 50 نفر- با لباس های سیاه یکدست و ماسک و نقاب های چشمگیر به نام آنارشیست به دنبال تظاهرات میومدن که کاملا معلوم بود هدفشون ایجاد خشونت و بهانه دادن به دست رسانه هاست
من با کمک هما که دائما چتری رو بالای سرم نگه می داشت که بارون توی لنز نزنه، دو ساعت تمام توی تظاهرات اینور و اونور می دویدم و هر صحنه ی جالبی رو فیلم می گرفتم. راستش یک فریم خشونت تو فیلم ها نیست.
تظاهرات تموم شد و ما همدیگر را با تلفن پیدا کردیم ( اینجا موبایل ها را قطع نمی کنند) و برگشتیم.
بر که می گشتیم توی خیابان یانگ که محل تظاهرات نبود شیشه ی دو تا مغازه را شکسته بودند و جمعیت سرگردانی به علت بستن درب های مترو براه افتاده بود. من دیگه کمر درد گرفته بودم و نمی تونستم یک قدم راه برم. یک تاکسی گرفتیم تا بتونیم دوتا چهارراه بالاتر وارد مترو بشیم و سرحال و خوشحال اومدیم خانه...
اخبار عصر خبر داد که سه تا ماشین پلیس رو آتش زدنده اند. تلویزیون مدت ها سوختن یک ماشین پلیسی رو که هیچکس تلاشی نداشت خاموش کنه (ده ها پلیس اونورش بودند و اینجا ماشین آتش نشانی ظرف چند دقیقه با صدای ناهنجار از راه می رسه) نشون می داد و مانور پلیس رو که سعی می کرد به اصطلاح تظاهر کننده ها (مردم توی خیابون) رو از محل دور کنه!؟.. و گزارشگر ها هم مرتبا احساس تاسف می کردند که تظاهرات به خشونت کشیده شده (تظاهرات مدت ها بود اصلا تموم شده بود؟!) به نظر من خیلی مسخره اومد این گزارش ها...
بعد یک دوستی زنگ زد و نگران بود که ما از مرکز شهر برگشته باشیم و سلامت ما رو جویا شد. واقع جا خوردم. باور نمی کردم این گزارش های احمقانه و دروغ اینقدر تاثیر گذار باشند...ولی وقتی حضور نداری و واقعیت رو نمی بینی، تنها اونی رو می بینی که رسانه ها بهت می گن و امروز رسانه ها تقریبا به شکلی کامل در دست همون هایی ست که برای اجلاسشون به تورنتو اومدن.
اما با این همه، حضور هزاران نفر آدمی که همه ی این دیوارها رو پشت سر می گذارن و انگشت اتهام رو به سوی جی هشت و جی بیست می گیرن و پیامشون "دنیای دیگری ممکن است" رو که حرف حق اکثریت توده های مردمه به هر وسیله به قلب ها می رسونن، دل هامون رو گرم کرد... چه تصاویر جالب گرفتم. سعی می کنم ادیت کنم و بذارمش تو یوتیوب...
پنجشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۸۹
جی 8 جی 20
اینجا شنبه قراره تظاهرات بزرگ صلح آمیزی علیه اجلاس جی 8 و جی 20 برگزار بشه. بخش بزرگی از اتحادیه های کارگری و انجمن های اجتماعی قدرتمند رسما با تظاهر کنندگان اعلام همبستگی کرده اند. پلیس داره تو شهر رژه می ره. محل های زیادی رو توی مرکز شهر تورنتو تعطیل کردن. رسانه ها مرتبا جو ترس و وحشت از خطر برخورد پلیس با آنارشیست ها رو گوشزد می کنن. برای اثباتش هم، امشب توی سی بی سی یک آقای محترم آنارشیست ظاهرا معروف توی خیابون مصاحبه کرد و در جواب خبرنگار که امکان برخورد آن ها با پلیس را از او می پرسید، خیلی محترمانه گفت معلومه که ما به آن ها حمله می کنیم، چون اون ها زبان دیگه ای رو نمی فهمن...؟؟!!
مسخره است اما اگه از مردم بپرسی اینا برا چی اجلاس می گیرن : کسی بدرستی نمیدونه. اینکه یه عده ای با این اجلاس ها مخالف اند را هم اغلب آدما دلیلش رو نمی دونن... ولی همه نگران یک برخورد خونین اند. و این حاصل عملکرد رسانه های شرکتی ست که دلشون نمی خواد افکار عمومی راست و درست قضایا رو بفهمه. خطر هم البته هست و ما ها می دونیم که اینجا هم لباس شخصی هایی هستند که به خشونت ها دامن بزنن. در سال های قبل، پلیس مونترال به صف تظاهر کننده ها یورش برده و تعداد زیادی زخمی و دستگیر شده اند.
شاید برای ما ایرونی ها که تظاهرات برامون خطر روبرو شدن با هر جنایتی رو داشته و داره، این قیل و قال ها زیاد هم جدی به نظر نرسه...اما اگه دیدید وبلاگ بالا نیومد، اسم مون رو بزنید تو فیس بوک تا بیایم... ها ها ها
البته اینجا تو زندان حق داشتن کامپیوتر داریم و اینترنت پر سرعت و وبلاگ و فیس بوک و ... خلاصه کم نمی آریم
مسخره است اما اگه از مردم بپرسی اینا برا چی اجلاس می گیرن : کسی بدرستی نمیدونه. اینکه یه عده ای با این اجلاس ها مخالف اند را هم اغلب آدما دلیلش رو نمی دونن... ولی همه نگران یک برخورد خونین اند. و این حاصل عملکرد رسانه های شرکتی ست که دلشون نمی خواد افکار عمومی راست و درست قضایا رو بفهمه. خطر هم البته هست و ما ها می دونیم که اینجا هم لباس شخصی هایی هستند که به خشونت ها دامن بزنن. در سال های قبل، پلیس مونترال به صف تظاهر کننده ها یورش برده و تعداد زیادی زخمی و دستگیر شده اند.
شاید برای ما ایرونی ها که تظاهرات برامون خطر روبرو شدن با هر جنایتی رو داشته و داره، این قیل و قال ها زیاد هم جدی به نظر نرسه...اما اگه دیدید وبلاگ بالا نیومد، اسم مون رو بزنید تو فیس بوک تا بیایم... ها ها ها
البته اینجا تو زندان حق داشتن کامپیوتر داریم و اینترنت پر سرعت و وبلاگ و فیس بوک و ... خلاصه کم نمی آریم
پروانه
از بچگی همیشه آرزو داشتم که کاش بشه پروانه های زیبای مختلف رو پرورش و خودشونو یا کرم اونا رو مثل کرم ابریشم به بقیه داد تا هر کی خواست توی محیط زندگیش رها کنه تا پر بکشن و تو فضا بچرخن و چشم و ذهن آدم رو پر از رنگ و لطافت کنن
چند وقت پیشا که رفتیم بودیم نیاگارا، یه موزه ی پر از پروانه های زنده ی زیبا توی یک فضای سرپوشیده ی باغ مانند دیدیم که آدم وقتی وارد می شد حس می کرد از همه تنش ها و آزردگی هاش کنده شده و داره مثل اونا پرواز می کنه
یعنی می شه یه روز، این آرزوی کوچک بچگانه ی من عملی بشه و من با یک سبد پروانه برگردم توی این حیاطی که توش نشستم؟ فکر کنم دیگه داره موقعش می شه. آخه گیاه هایی که تو باغچه ی کوچک خونه کاشتیم، دارن گل می دن
چند وقت پیشا که رفتیم بودیم نیاگارا، یه موزه ی پر از پروانه های زنده ی زیبا توی یک فضای سرپوشیده ی باغ مانند دیدیم که آدم وقتی وارد می شد حس می کرد از همه تنش ها و آزردگی هاش کنده شده و داره مثل اونا پرواز می کنه
یعنی می شه یه روز، این آرزوی کوچک بچگانه ی من عملی بشه و من با یک سبد پروانه برگردم توی این حیاطی که توش نشستم؟ فکر کنم دیگه داره موقعش می شه. آخه گیاه هایی که تو باغچه ی کوچک خونه کاشتیم، دارن گل می دن
چهارشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۹
روزی روزگاری
امروز رفتیم جشن فارغ التحصیلی سپیده. حضور خانواده ها به کالج شکل و شمایل دیگه ای داده بود، بخصوص که رنگ مهاجرات بر چهره ی بسیاری از آن ها نمودار بود... بعد از مدت ها نشستن روی صندلی و تماشای کسل کننده ی تحویل مدرک تحصیلی به یک یک فارغ التحصیلان، بیرون آمدیم و سپیده رو پیدا کردیم و با شادی تمام، عکس گرفتیم.
زمان چقدر سریع می گذرد... فکرش رو بکن! روزی این پدر و مادر ها بودن که همین عکس ها را می گرفتن
زمان چقدر سریع می گذرد... فکرش رو بکن! روزی این پدر و مادر ها بودن که همین عکس ها را می گرفتن
یکشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۹
راستی
این چند روز خیلی گرفتارم. گردهمایی سازمان ها و نهاد های معترض به سیاست های جی 8 و جی 20 توی شهر تورنتو به همراه برنامه های شهری مختلف تمام وقتم رو گرفته. ده ها سخنرانی و کارگاه آموزشی و ... خیلی عالی یه، خیلی. از فردا هم به مدت 4 روز فستیوال فیلمی به همین مناسبت برقراره... تا آخر هفته که می ریم راهپیمایی
با دست پر که برگشتم براتون حسابی می نویسم. غیبت منو ببخشید
با دست پر که برگشتم براتون حسابی می نویسم. غیبت منو ببخشید
پنجشنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۹
شعور جمعی
دیشب سپیده داشت برامون از یه فیلم مستند در باره ی مورچه ها صحبت می کرد. فیلم نشون داده که میونه مورچه ها، ملکه هم وظایف مشخص خودش رو به عنوان عضو گروه داره، و برخلاف تصور ما بیشتر تو کار تولیده تا رهبری. از حرف های او این جوری بر میومد که این یک رهبری جمعی و شبکه ای یه که همه ی کارها را به پیش می بره و نه رهبر"نمادین" ها ها ها...
من خیلی مشتاق شدم و حسرت خوردم که چرا تلویزیون را ندیدم. امروز نسخه ی فرانسوی شو تو یوتیوب برام پیدا و ایمیل کرد. خوب با مورچه های فرانسوی زبان که نتونستم رابطه برقرار کنم، ولی رفتم تو یوتیوب و افتادم وسط فیلم های مستند کوتاه مورچه ها و محو هوش و شعور جمعی شون شدم. لینکاش این زیر هست، تو فیس بوک هم گذاشتم.
دیدن آدم یه وقت هایی مثل بچه ها می شه. باید قیافه ی منو می دیدن... الان هم هما نشسته پشت کامپیوتر و داره نگاهشون می کنه ... آخی ... عین بچه ها شده...
من خیلی مشتاق شدم و حسرت خوردم که چرا تلویزیون را ندیدم. امروز نسخه ی فرانسوی شو تو یوتیوب برام پیدا و ایمیل کرد. خوب با مورچه های فرانسوی زبان که نتونستم رابطه برقرار کنم، ولی رفتم تو یوتیوب و افتادم وسط فیلم های مستند کوتاه مورچه ها و محو هوش و شعور جمعی شون شدم. لینکاش این زیر هست، تو فیس بوک هم گذاشتم.
دیدن آدم یه وقت هایی مثل بچه ها می شه. باید قیافه ی منو می دیدن... الان هم هما نشسته پشت کامپیوتر و داره نگاهشون می کنه ... آخی ... عین بچه ها شده...
چهارشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۸۹
بدحجابی یا ناامن کرد فضاهای عمومی
یکی از دوستان نوشته : دیگه گندش رو دراوردن... نمی شه بری تو خیابون ها حتی راه بری. اعصابت رو خورد می کنند و خبر جریمه های بدحجابی مدل جدید رو برام ارسال کرده
عینک بالای سر 18000 تومان، مانتو کوتاه 35000 تومان، مانتو روشن مخصوصا (قرمز و سبز ) 35000 تومان، لاک هر ناخن 5000 تومان، سولاریوم پوست 25000 تومان، موی روشن از 50000 تومان تا 150000 تومان و ...
اما، مشکل لاک و رنگ و زیبایی و حجاب و بدحجابی و این ها نیست... برای اینکه شهر از تلاش برای دمکراسی و عدالت دست بردارد، فضاهای عمومی آن که در واقع بستر های ارتباطی شهروندان با یکدیگرند را نا امن می کنند... ناامن کردن فضاهای عمومی و نیمه خصوصی شهر سال هاست به مهم ترین استراتژی امنیتی رژیم تبدیل شده است... برای اینکه این آقایان بتوانند به حاکمیتشان ادامه دهند، گویا شهر باید دیگر شهر نباشد...
عینک بالای سر 18000 تومان، مانتو کوتاه 35000 تومان، مانتو روشن مخصوصا (قرمز و سبز ) 35000 تومان، لاک هر ناخن 5000 تومان، سولاریوم پوست 25000 تومان، موی روشن از 50000 تومان تا 150000 تومان و ...
اما، مشکل لاک و رنگ و زیبایی و حجاب و بدحجابی و این ها نیست... برای اینکه شهر از تلاش برای دمکراسی و عدالت دست بردارد، فضاهای عمومی آن که در واقع بستر های ارتباطی شهروندان با یکدیگرند را نا امن می کنند... ناامن کردن فضاهای عمومی و نیمه خصوصی شهر سال هاست به مهم ترین استراتژی امنیتی رژیم تبدیل شده است... برای اینکه این آقایان بتوانند به حاکمیتشان ادامه دهند، گویا شهر باید دیگر شهر نباشد...
سهشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۹
ندا
اسطوره انگار در مرگ متولد می شود: ایجاز یک هستی به اعجاز یک روایت - روایتی که می ماند تا در باززایی هستی، آگاهانه مشارکت جوید و در آینده ی پیش رو، حافظه ای بر گذشته باشد، و این تپشی ست نامیرا که خون در رگ زندگی می دمد...
به دقایقی رسیده ایم که نشت خون ندا به تمام رسانه های جهان، تصویرگر حقانیت مبارزه ای شد که طرد یکی از پلید ترین نظام های سیاسی جهان را هدف قرار داده است. بعد از ندا، ما دیگر در کشته شدن هیچ کسی انگار سکوت نمی کنیم...
به دقایقی رسیده ایم که نشت خون ندا به تمام رسانه های جهان، تصویرگر حقانیت مبارزه ای شد که طرد یکی از پلید ترین نظام های سیاسی جهان را هدف قرار داده است. بعد از ندا، ما دیگر در کشته شدن هیچ کسی انگار سکوت نمی کنیم...
کاری از زهره ی اسکندری
دوشنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۹
آيا مبارزه مسالمت آميز با دولت خشونت گرا به نتيجه می رسه؟ چطوری؟
یک دوستی از من خواسته پیرامون این سئوال نظر خود را بگویم. من هم گفتم، اما به نظرم رسید یک بحث وسیعی می تواند باشد، پس یک کپی (کی کپی پیست رو اختراع کرده؟ روحش شاد) هم در وبلاگ بگذارم:
مطلق کردن اینکه مبارزه تنها به شکل مسالمت آمیز باید پیش برود و هرگونه بکارگیری خشونت باعث می شود از هدفی به نام دمکراسی دور شویم، درست مثل آن گزاره ها که عصر انقلاب ها گذشته و دیگر فقط اصلاحات معنا می دهد یا اینکه انقلاب چیز بدی ست و رفرم چیز خوبی و ... احکام من درآوردی ای ایست که ریشه یه راست و درستی در تاریخ مبارزات مردم جهان ندارد.
بر اساس تاریخ مدون جهان، خود دمکراسی مدرن برخواسته از انقلاب های متعدد و بویژه انقلاب بسیار خشونت آمیزی به نام انقلاب کبیر فرانسه است.
اینکه روش مسالمت جویانه بعنوان تاکتیک برای مرحله ای از مبارزه به دلایل روشن و صحیحی انتخاب شود، حرف دیگریست. . در شرایط کشور ما به نظر من این یک تاکتیک صحیح و اصولی ست. اما باید متوجه بود که طی این دوران هم مبارزه به دفعات اشکال خشونت آمیز و مسالمت آمیز را تجربه کرده و به نظر من باز هم خواهد کرد.
مسلما روش صحیح مبارزه آن است که با کمترین خشونت و حداقل صدمات جنبش را به پیروزی رساند و متوجه بود که گاه مقاومت های مسالمت آمیز صدها برابر مقابله به مثل اثربخشی سیاسی دارد
پیروزی جنبش وابسته به مسالمت آمیز یا خشونت آمیز بودن مطلق آن از اول تا آخر نیست، بلکه وابسته به آن است که با تعمیق شعارها، دعوت همگانی برای پیوستن اقشار مختلف جامعه صورت بگیرد و با سازماندهی نوآورانه ی جنبش در یک شرایط بسیار بسیار دشوار، نیروی لازم برای چرخش اوضاع گردآوری شود. در چنین شرایطی شک نباید کرد که یا سردمداران رژیم به عقب نشینی تن می دهند یا بخش بزرگی از نیروهای نظامی و انتظامی به صف مردم می پیوندند و خشونت سبعانه ی نیروهای حاکم را با کمک مردم در هم می شکنند
مطلق کردن اینکه مبارزه تنها به شکل مسالمت آمیز باید پیش برود و هرگونه بکارگیری خشونت باعث می شود از هدفی به نام دمکراسی دور شویم، درست مثل آن گزاره ها که عصر انقلاب ها گذشته و دیگر فقط اصلاحات معنا می دهد یا اینکه انقلاب چیز بدی ست و رفرم چیز خوبی و ... احکام من درآوردی ای ایست که ریشه یه راست و درستی در تاریخ مبارزات مردم جهان ندارد.
بر اساس تاریخ مدون جهان، خود دمکراسی مدرن برخواسته از انقلاب های متعدد و بویژه انقلاب بسیار خشونت آمیزی به نام انقلاب کبیر فرانسه است.
اینکه روش مسالمت جویانه بعنوان تاکتیک برای مرحله ای از مبارزه به دلایل روشن و صحیحی انتخاب شود، حرف دیگریست. . در شرایط کشور ما به نظر من این یک تاکتیک صحیح و اصولی ست. اما باید متوجه بود که طی این دوران هم مبارزه به دفعات اشکال خشونت آمیز و مسالمت آمیز را تجربه کرده و به نظر من باز هم خواهد کرد.
مسلما روش صحیح مبارزه آن است که با کمترین خشونت و حداقل صدمات جنبش را به پیروزی رساند و متوجه بود که گاه مقاومت های مسالمت آمیز صدها برابر مقابله به مثل اثربخشی سیاسی دارد
پیروزی جنبش وابسته به مسالمت آمیز یا خشونت آمیز بودن مطلق آن از اول تا آخر نیست، بلکه وابسته به آن است که با تعمیق شعارها، دعوت همگانی برای پیوستن اقشار مختلف جامعه صورت بگیرد و با سازماندهی نوآورانه ی جنبش در یک شرایط بسیار بسیار دشوار، نیروی لازم برای چرخش اوضاع گردآوری شود. در چنین شرایطی شک نباید کرد که یا سردمداران رژیم به عقب نشینی تن می دهند یا بخش بزرگی از نیروهای نظامی و انتظامی به صف مردم می پیوندند و خشونت سبعانه ی نیروهای حاکم را با کمک مردم در هم می شکنند
شنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۹
چند نکته ی سیاسی
نکاتی رو توی نظرات ارائه شده تو فیس بوک دیدم که منو به فکر فرو برد. به نظرم رسید یه چیزهایی بگم
1- علاقمندان به هر جریان سیاسی و یا شخصیت فکری باید متوجه باشن که دیگرانی نیز وجود دارن که تو هر رفتار و اظهار نظر و چه و چه ... باید تا حد ممکن طوری رفتار کرد که همبستگی شون تو جنبش حفظ بشه... به زبان ساده به رقبای سیاسی مون هرچند ضعیف - یا به باور ما پرت از معرکه - برخورد نامناسب نکنیم. همچنین باید متوجه بود که ما عمیقا به همراهی همه، هر چند محدود و با اگر و مگر و ... در کارزارهای بعدی نیاز داریم.
2- تحولات اجتماعی رفتاری اساسا پیچیده دارند و ما به علت یک سرکوب امنیتی مافوق تصور، از حداقل تشکل یافتگی و ارتباط دوجانبه با مردم، نهادها و شبکه ی اجتماعی و ... برخورداریم. حتی وقتی این دو ضعف اساسی هم وجود نداشته باشد که دارد، پیشبینی حرکت متنوع مردم در حین تحولات سیاسی پردامنه، کاری بسیار دشوار است. به همین دلیل بهتر است نسخه نپیچیم و به سیالیت جنبش احترام بگذاریم و اگر خودمان یا رهبرانمان راهکاری ارائه می دهند، آن را مطلق نگیریم و اگر دیگرانی نمی پذیرند و راه دیگری را تجربه می کنند، محکوم نکنیم. بگذاریم فضای خلاقیت جمعی فعال و زلالی که تا کنون داشته ایم، کارش را بکند و برایندی را برای عمل آگاهانه بیافریند.
3- هدف همه ی فعالان سیاسی از هر طیف باید جلب نیروهای هر چه بیشتر از میان ده ها میلیون مردمی به جنبش باشد که از نظام ناراضی اند، اما هنوز به توانایی خود در چرخش اوضاع باور ندارند و به کارزار مبارزه نپیوسته اند... طوری رفتار نکنیم که انگار مخاطب خود را رقیبانمان می شناسیم و اگر همه طرفدار این یا آن شدیم مشکل حل می شود. تنوع ما فضای بهتری برای جلب مردم بوجود می آورد، چرا که در جذب لایه ها و طیف های مختلف، استعداد متفاوتی داریم...
4- دوگانگی نیروها که در جریان شرکت یا عدم شرکت در انتخابات خود را نشان داد، منعکس کننده ی نوعی دوگانگی ریشه ای در جامعه ی ما بر اساس باور به اصلاح پذیری و اصلاح ناپذیری حاکمیت است. ما دوگروه مردمیم با دو باور. این به داخل و خارج شکسته نمی شود. این به چپ و میانه قابل تقسیم، وبه این نسل و آن نسل قابل استناد نیست. راهبری دوگانگی ها و حتی چندگانگی ها از عناصر مهم موفقیت در به هدف رسیدن جنبش است.
5- اعتصاب عمومی مردم در کردستان به دعوت احزاب و سازمان های سیاسی و اعتراض وسیع و پر دامنه علیه اعدام ها در سراسر کشور نشان داد، نقش آفرینی نیروهای سکولار در این جنبش تا چه اندازه مهم و با ارزش است. نمی توان جنبش را به تشکل های اصلاح طلب خلاصه دانست و به دفع دیگران پرداخت و به موفقیت آن، امید چندانی داشت.
6- محدودیت های رهبران جنبش سبز در داخل کشور باعث می شود نتوانند موضع رسمی در باور به اتحاد با "دیگر" نیروهای مبارز علیه دولت کودتا و آقابالاسر هایش بگیرند. العاقل و فی الاشاره... مصاحبه ی مطبوعاتی اخیر را خوب گوش بدهیم... بطور ضمنی این را دارند مورد تاکید قرار می دهند. آن ها نیز به اتحاد عمل همه جانبه برای پیروزی بر "آقایان" باور دارند و در این راه تلاش می کنند.
7- نیروهایی نیز وجود دارند که با شعار براندازی کل نظام، در حذف رهبران جنبش سبز سر از پا نمی شناسند و از هر فرصتی برای پیشبرد اهداف خود به صورت مستقیم و غیر مستقیم استفاده می کنند. آن ها که مبارزه با رژیم را به تاریخچه ی مبارزات سازمانی خود خلاصه می دیدند، از عظمت جنبشی با شکل و محتوای متفاوت با عرایض شان جا خورده و تا حدی عصبی هستند، اما به نظر من در نهایت راهی جز پیوستن به آن در حد و حدود آرایشان در میان مردم نخواهند داشت. ما باید حوصله کنیم. یکی از بزرگترین خطاهای رهبران انقلاب بهمن، بویژه خمینی، بعد از انقلاب در همین نکته بود و پای رژیم برآمده از انقلاب را به ورطه ی جنون و جنایتی در سرکوب رقبای سیاسی اش کشید که وقتی پیروز از آن بیرون آمد، ماهیتی دگرگونه داشت. ما باید با درس گیری از آن دوران به جای حذف بر جذب متمرکز شویم و ظرفیت های سیاسی خود را در این زمینه بالا و بالاتر ببریم.
1- علاقمندان به هر جریان سیاسی و یا شخصیت فکری باید متوجه باشن که دیگرانی نیز وجود دارن که تو هر رفتار و اظهار نظر و چه و چه ... باید تا حد ممکن طوری رفتار کرد که همبستگی شون تو جنبش حفظ بشه... به زبان ساده به رقبای سیاسی مون هرچند ضعیف - یا به باور ما پرت از معرکه - برخورد نامناسب نکنیم. همچنین باید متوجه بود که ما عمیقا به همراهی همه، هر چند محدود و با اگر و مگر و ... در کارزارهای بعدی نیاز داریم.
2- تحولات اجتماعی رفتاری اساسا پیچیده دارند و ما به علت یک سرکوب امنیتی مافوق تصور، از حداقل تشکل یافتگی و ارتباط دوجانبه با مردم، نهادها و شبکه ی اجتماعی و ... برخورداریم. حتی وقتی این دو ضعف اساسی هم وجود نداشته باشد که دارد، پیشبینی حرکت متنوع مردم در حین تحولات سیاسی پردامنه، کاری بسیار دشوار است. به همین دلیل بهتر است نسخه نپیچیم و به سیالیت جنبش احترام بگذاریم و اگر خودمان یا رهبرانمان راهکاری ارائه می دهند، آن را مطلق نگیریم و اگر دیگرانی نمی پذیرند و راه دیگری را تجربه می کنند، محکوم نکنیم. بگذاریم فضای خلاقیت جمعی فعال و زلالی که تا کنون داشته ایم، کارش را بکند و برایندی را برای عمل آگاهانه بیافریند.
3- هدف همه ی فعالان سیاسی از هر طیف باید جلب نیروهای هر چه بیشتر از میان ده ها میلیون مردمی به جنبش باشد که از نظام ناراضی اند، اما هنوز به توانایی خود در چرخش اوضاع باور ندارند و به کارزار مبارزه نپیوسته اند... طوری رفتار نکنیم که انگار مخاطب خود را رقیبانمان می شناسیم و اگر همه طرفدار این یا آن شدیم مشکل حل می شود. تنوع ما فضای بهتری برای جلب مردم بوجود می آورد، چرا که در جذب لایه ها و طیف های مختلف، استعداد متفاوتی داریم...
4- دوگانگی نیروها که در جریان شرکت یا عدم شرکت در انتخابات خود را نشان داد، منعکس کننده ی نوعی دوگانگی ریشه ای در جامعه ی ما بر اساس باور به اصلاح پذیری و اصلاح ناپذیری حاکمیت است. ما دوگروه مردمیم با دو باور. این به داخل و خارج شکسته نمی شود. این به چپ و میانه قابل تقسیم، وبه این نسل و آن نسل قابل استناد نیست. راهبری دوگانگی ها و حتی چندگانگی ها از عناصر مهم موفقیت در به هدف رسیدن جنبش است.
5- اعتصاب عمومی مردم در کردستان به دعوت احزاب و سازمان های سیاسی و اعتراض وسیع و پر دامنه علیه اعدام ها در سراسر کشور نشان داد، نقش آفرینی نیروهای سکولار در این جنبش تا چه اندازه مهم و با ارزش است. نمی توان جنبش را به تشکل های اصلاح طلب خلاصه دانست و به دفع دیگران پرداخت و به موفقیت آن، امید چندانی داشت.
6- محدودیت های رهبران جنبش سبز در داخل کشور باعث می شود نتوانند موضع رسمی در باور به اتحاد با "دیگر" نیروهای مبارز علیه دولت کودتا و آقابالاسر هایش بگیرند. العاقل و فی الاشاره... مصاحبه ی مطبوعاتی اخیر را خوب گوش بدهیم... بطور ضمنی این را دارند مورد تاکید قرار می دهند. آن ها نیز به اتحاد عمل همه جانبه برای پیروزی بر "آقایان" باور دارند و در این راه تلاش می کنند.
7- نیروهایی نیز وجود دارند که با شعار براندازی کل نظام، در حذف رهبران جنبش سبز سر از پا نمی شناسند و از هر فرصتی برای پیشبرد اهداف خود به صورت مستقیم و غیر مستقیم استفاده می کنند. آن ها که مبارزه با رژیم را به تاریخچه ی مبارزات سازمانی خود خلاصه می دیدند، از عظمت جنبشی با شکل و محتوای متفاوت با عرایض شان جا خورده و تا حدی عصبی هستند، اما به نظر من در نهایت راهی جز پیوستن به آن در حد و حدود آرایشان در میان مردم نخواهند داشت. ما باید حوصله کنیم. یکی از بزرگترین خطاهای رهبران انقلاب بهمن، بویژه خمینی، بعد از انقلاب در همین نکته بود و پای رژیم برآمده از انقلاب را به ورطه ی جنون و جنایتی در سرکوب رقبای سیاسی اش کشید که وقتی پیروز از آن بیرون آمد، ماهیتی دگرگونه داشت. ما باید با درس گیری از آن دوران به جای حذف بر جذب متمرکز شویم و ظرفیت های سیاسی خود را در این زمینه بالا و بالاتر ببریم.
یک سال گذشت
یک سال گذشت. یک سال دیگر گذشت. هنوز از بالای بام های اعتراض پائین نیامده ایم و در سالگرد 22 خرداد، باز با صدای میلیونی مرگ بر دیکتاتور می گوئیم، اگر چه صدها کشته و مجروح، هزاران زندانی و آواره ی تبعید، و ده ها هزار بازجویی شده، تعهد سپرده و یا در برابر مخاطرات جدی نیروهای امنیتی از مبارزه بازماند، به جای گذاشته ایم.
یک سال گذشت ... برای ما که ده ها سال است درگیر مبارزه برای عدالت و آزادی هستیم، حتی این دهه ها نیز نمی گذرد و همه چیز انگار ایستاده است ... ایستاده است تا در پیروزی مان، فرو ریختن دیوارهای جهل و دروغ و جنایت را جشن بگیریم.
نه ما مانند زمان نیستیم که بگذریم. ما رودیم و اگرچه در پشت این کوه به ظاهر عظیم و نیرومند مانده ایم و به پیش نمی رویم، از همین ایستادگی مان است که نیرو می گیریم و بزرگ و بزرگ تر می شویم و این سد سکندر را در هم خواهیم شکست...
ایستادگی ما تا پیوستن موج های بزرگتری از مردم به صف این مبارزه از زمان پیش خواهد گرفت... در این تردیدی ندارم
یک سال گذشت ... برای ما که ده ها سال است درگیر مبارزه برای عدالت و آزادی هستیم، حتی این دهه ها نیز نمی گذرد و همه چیز انگار ایستاده است ... ایستاده است تا در پیروزی مان، فرو ریختن دیوارهای جهل و دروغ و جنایت را جشن بگیریم.
نه ما مانند زمان نیستیم که بگذریم. ما رودیم و اگرچه در پشت این کوه به ظاهر عظیم و نیرومند مانده ایم و به پیش نمی رویم، از همین ایستادگی مان است که نیرو می گیریم و بزرگ و بزرگ تر می شویم و این سد سکندر را در هم خواهیم شکست...
ایستادگی ما تا پیوستن موج های بزرگتری از مردم به صف این مبارزه از زمان پیش خواهد گرفت... در این تردیدی ندارم
چهارشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۹
دوشنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۹
تغییر رنگ
دیدین بالاخره رنگ وبلاگ عوض شد. این سیاهی خیلی ها رو آزار داده بود. امیدوارم اینجوری راحت تر باشن. عمو دستت درد نکنه... من که هر چی سعی کرده بودم نشده بود
یکشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۹
کنسرت شجریان
امشب با دو تا بلیطی که سحر و دامادمون برامون خریده بودن، و هدایت و راهنمایی سپیده که برامون آدرس رو پیدا و جی پی اس رو تنظیم و با تلفن های متعدد مطمئنم مون کرد که گم نمی شیم، به کنسرت شجریان رفتیم . اولین اجرای زنده ی شجریان بود که پس از سی و اندی سال در حافظیه در جشن هنر شیراز می دیدیم. حدود دو هزار نفر برای دیدن کار او آمده بودن و کار واقعا در حین سنتی بودن همیشگی اش، تازه گی های زیادی داشت، بکار گیری سازهای جدید طراحی شده بوسیله ی استاد یکی از این نو آوری ها بود.
به نظر هما نوازنده ی زن قانون خیلی تک نوازیش عالی بود، من زیاد خوشم نیومد. خواندن مژگان شجریان هم به نظر من به خصوص تو قسمت اول یک کم مصنوعی اومد، هما از اینکه اون همراه با سه تار نوازیش می خواند کلی تعریف کرد. اینکه لباس ها متحداشکل نبود و زیبا تر و متنوع تر شده بود، برای هر دو مون جالب بود. هر دو موافق بودیم که صدای برخی از سازهای تازه توی ارکستر جالب، ولی موقع تک نوازی، خیلی ایرانی به نظر نمی رسید. هما از دف زنی ها خیلی خوشش آمد، من گاهی فکر می کردم اون نوازنده داره دف رو کتک می زنه. من خیلی حواسم به جاهای دیگه می رفت، اما هما چشم از روی ارکستر بر نمی داشت. هر دو مون کلی کف زدیم، همراه شو رفیق را با گروه و همه ی حضار خوندیم و شاد و سر حال برگشتیم...
و تو راه از اینکه هنر چطوری می تونه همبستگی و شور مبارزه رو در مردم بیافرینه یا زنده نگه داره، هم نظری هایی کردیم
به نظر هما نوازنده ی زن قانون خیلی تک نوازیش عالی بود، من زیاد خوشم نیومد. خواندن مژگان شجریان هم به نظر من به خصوص تو قسمت اول یک کم مصنوعی اومد، هما از اینکه اون همراه با سه تار نوازیش می خواند کلی تعریف کرد. اینکه لباس ها متحداشکل نبود و زیبا تر و متنوع تر شده بود، برای هر دو مون جالب بود. هر دو موافق بودیم که صدای برخی از سازهای تازه توی ارکستر جالب، ولی موقع تک نوازی، خیلی ایرانی به نظر نمی رسید. هما از دف زنی ها خیلی خوشش آمد، من گاهی فکر می کردم اون نوازنده داره دف رو کتک می زنه. من خیلی حواسم به جاهای دیگه می رفت، اما هما چشم از روی ارکستر بر نمی داشت. هر دو مون کلی کف زدیم، همراه شو رفیق را با گروه و همه ی حضار خوندیم و شاد و سر حال برگشتیم...
و تو راه از اینکه هنر چطوری می تونه همبستگی و شور مبارزه رو در مردم بیافرینه یا زنده نگه داره، هم نظری هایی کردیم
جمعه، خرداد ۱۴، ۱۳۸۹
بهشت
امروز با مهمونمون رفته بودیم لب یک دریاچه در فاصله ی یکی دو ساعتی شهر. هوا عالی بود و آب واقعا هوسناک...
ما هم پرنده ها رو از جاشون بلند کردیم و زدیم به آب... بعد هم توی یک کافه ی کوچولوی یک شهر هزار نفره ی سرسبز، یه چیزایی خوردیم و نوشیدیم و از بهشت صحبت کردیم که چی چیش می تونه از این بهتر باشه...
از جوی شیر و عسلش صحبت شد که دیگه با اینهمه نوشیدنی های رنگ به رنگ این روزها زیاد جذاب به نظر نمی رسه و اینکه اگه بچه هات خدایی نکرده تو جهنم باشن، اجازه ی ملاقات حضوری هم نداری ...
خلاصه همه به این نتیجه رسیدیم که نسخه های قدیمی بهشت ممکنه جذابیتش رو از دست داده باشه و باید بروز بشه تا از یک روز صلح آمیز و سرشار از طبیعت و دوستی و زیبایی زمین - اگه بذارن مثل آدم زندگی کنیم - بهتر جلوه کنه
ما هم پرنده ها رو از جاشون بلند کردیم و زدیم به آب... بعد هم توی یک کافه ی کوچولوی یک شهر هزار نفره ی سرسبز، یه چیزایی خوردیم و نوشیدیم و از بهشت صحبت کردیم که چی چیش می تونه از این بهتر باشه...
از جوی شیر و عسلش صحبت شد که دیگه با اینهمه نوشیدنی های رنگ به رنگ این روزها زیاد جذاب به نظر نمی رسه و اینکه اگه بچه هات خدایی نکرده تو جهنم باشن، اجازه ی ملاقات حضوری هم نداری ...
خلاصه همه به این نتیجه رسیدیم که نسخه های قدیمی بهشت ممکنه جذابیتش رو از دست داده باشه و باید بروز بشه تا از یک روز صلح آمیز و سرشار از طبیعت و دوستی و زیبایی زمین - اگه بذارن مثل آدم زندگی کنیم - بهتر جلوه کنه
پنجشنبه، خرداد ۱۳، ۱۳۸۹
پیاده روی
از پیاده روی میام، خواب آلود و خسته... اونم تو دیر وقت شبی خنک و مرطوب، پس از بارانی به آرامی پایان یافته ...
از پاسخ های صریح هم نترسیم 3
نقاط مشترک و متفاوت در جمهوری اسلامی و کوبا
مشابهت ها:
1- هر دو رژیم اجازه ی فعالیت سیاسی به احزاب مخالف نمی دن (جمهوری اسلامی طبق قانون اساسی اش باید بده و نمی ده، در کوبا قانون اساسی بر اساس نظام تک حزبی فراگیر گذاشته شده)
2- هر دو رژیم با مخالفت های کشورهای غربی مثل آمریکا و با پروژه های تغییر رژیم از طرف اونا مواجه هستن (البته کوبا سیاست صلح آمیزی رو داره و جمهوری اسلامی داعیه های امپراتوری منطقه ای افراطی)
3- در هر دو رژیم کنترل امنیتی سختی در مقابل مخالفان برقراره (شکنجه ها، جنایت ها و سرکوب های خیابانی به شکلی که هر روز در جمهوری اسلامی گزارش می شه، در مورد کوبا گزارش نمی شه)
4- هر دو رژیم در منطقه ی خودشون طرفداران و متحدین ایدئولوژیکی دارن
و اما تفاوت ها:
1- توی کوبا ثروتمند و فقیر نداریم و همه از امکانات برابر برخوردارن، اما توی جمهوری اسلامی تفاوت طبقاتی وحشتناکی حاکمه و اکثریت ثروت جامعه در دست تعداد معدودی از هزار فامیله (و متاسفانه از کشور خارج می شه) و فقر و تبعیض بیداد می کنه
2- توی کوبا بهداشت و تحصیل برای همه رایگانه و شاخص ها در این دو زمینه شاخص های بالایی در سطح جهان قلمداد می شن، ولی در جمهوری اسلامی اگه پول نداشته باشی، امکانات بسیار بسیار محدودی در این دو زمینه فراهمه و شاخص بهداشت و تحصیل آن در معیارهای جهانی پائینه
3- تو کوبا بیکاری معنا نداره و دولت موظفه برای همه شغل ایجاد کنه و قوانین پیشرفته ی کار (و سندیکاها، اتحادیه ها و شوراهای کار- اگرچه تحت کنترل حزب) بر همه کارگاه های تولیدی نظارت دارن، ولی در جمهوری اسلامی بیکاری بیداد می کنه و از حقوق کارگران تقریبا چیزی باقی نمونده
4- زنان توی کوبا چه به لحاظ قانونی و چه به لحاظ اجتماعی با مردها برابرند و شاخص آزادی و حقوق زنان توی کوبا از بالاترین شاخص ها در سطح جهان به حساب میاد، ولی در جمهوری اسلامی فکر نکنم توضیحی لازم باشه...
5- توی کوبا امنیت اجتماعی بسیار قوی ای وجود داره و اعتیاد و فحشا و جنایات سازمان یافته در حد بسیار پائینی دیده می شن، اما در جمهوری اسلامی به گزارش خود روزنامه ها وسط خیابون به آدم ها تجاوز می شه، اعتیاد بیداد می کنه و جنایات سازمان یافته زیادی سازمان یافته و در بالاترین سطوح حکومت اداره می شه
5- توی کوبا از یک فرهنگ مترقی جهانی حمایت می شه، و همه می زنن و می رقصن (در حدی که همه ی توریست ها اینو تو تعریف هاشون می گن)، توی جمهوری اسلامی تبلیغ فرهنگ سکولار مترقی جهانی و حتی شادی کردن جرم قلمداد می شه.
6- تو کوبا علیرغم باورهای ایدئولوژیک کمونیستی، همزیستی و اتحاد با دیگر اندیشان تبلیغ می شه، اما تو جمهوری اسلامی نابودی کفار از مهم ترین وظایف به حساب میاد
7- توی کوبا تبعیض های قومی و ملی نیست و سرخ پوست ها و سیاه پوست ها و سفید پوست ها موقعیت اجتماعی یکسانی دارن، توی جمهوری اسلامی کرد و بلوچ و عرب و ... بودن خودش به نوعی جرمه
8- و آخر اینکه مردم توی کوبا (حتی به اعتراف مخالفان) عموما مدافع حکومتشون هستن، ولی در جمهوری اسلامی عموما مخالف
این لیست رو هم می شه اصلاح کرد و هم میشه گسترش داد... اما در هر حال روشنه که یکی دانستن این دو نظام به خاطر اینکه ظاهرا بعضی چیزاشون به هم شبیه، خیلی بی انصافی می خواد
مشابهت ها:
1- هر دو رژیم اجازه ی فعالیت سیاسی به احزاب مخالف نمی دن (جمهوری اسلامی طبق قانون اساسی اش باید بده و نمی ده، در کوبا قانون اساسی بر اساس نظام تک حزبی فراگیر گذاشته شده)
2- هر دو رژیم با مخالفت های کشورهای غربی مثل آمریکا و با پروژه های تغییر رژیم از طرف اونا مواجه هستن (البته کوبا سیاست صلح آمیزی رو داره و جمهوری اسلامی داعیه های امپراتوری منطقه ای افراطی)
3- در هر دو رژیم کنترل امنیتی سختی در مقابل مخالفان برقراره (شکنجه ها، جنایت ها و سرکوب های خیابانی به شکلی که هر روز در جمهوری اسلامی گزارش می شه، در مورد کوبا گزارش نمی شه)
4- هر دو رژیم در منطقه ی خودشون طرفداران و متحدین ایدئولوژیکی دارن
و اما تفاوت ها:
1- توی کوبا ثروتمند و فقیر نداریم و همه از امکانات برابر برخوردارن، اما توی جمهوری اسلامی تفاوت طبقاتی وحشتناکی حاکمه و اکثریت ثروت جامعه در دست تعداد معدودی از هزار فامیله (و متاسفانه از کشور خارج می شه) و فقر و تبعیض بیداد می کنه
2- توی کوبا بهداشت و تحصیل برای همه رایگانه و شاخص ها در این دو زمینه شاخص های بالایی در سطح جهان قلمداد می شن، ولی در جمهوری اسلامی اگه پول نداشته باشی، امکانات بسیار بسیار محدودی در این دو زمینه فراهمه و شاخص بهداشت و تحصیل آن در معیارهای جهانی پائینه
3- تو کوبا بیکاری معنا نداره و دولت موظفه برای همه شغل ایجاد کنه و قوانین پیشرفته ی کار (و سندیکاها، اتحادیه ها و شوراهای کار- اگرچه تحت کنترل حزب) بر همه کارگاه های تولیدی نظارت دارن، ولی در جمهوری اسلامی بیکاری بیداد می کنه و از حقوق کارگران تقریبا چیزی باقی نمونده
4- زنان توی کوبا چه به لحاظ قانونی و چه به لحاظ اجتماعی با مردها برابرند و شاخص آزادی و حقوق زنان توی کوبا از بالاترین شاخص ها در سطح جهان به حساب میاد، ولی در جمهوری اسلامی فکر نکنم توضیحی لازم باشه...
5- توی کوبا امنیت اجتماعی بسیار قوی ای وجود داره و اعتیاد و فحشا و جنایات سازمان یافته در حد بسیار پائینی دیده می شن، اما در جمهوری اسلامی به گزارش خود روزنامه ها وسط خیابون به آدم ها تجاوز می شه، اعتیاد بیداد می کنه و جنایات سازمان یافته زیادی سازمان یافته و در بالاترین سطوح حکومت اداره می شه
5- توی کوبا از یک فرهنگ مترقی جهانی حمایت می شه، و همه می زنن و می رقصن (در حدی که همه ی توریست ها اینو تو تعریف هاشون می گن)، توی جمهوری اسلامی تبلیغ فرهنگ سکولار مترقی جهانی و حتی شادی کردن جرم قلمداد می شه.
6- تو کوبا علیرغم باورهای ایدئولوژیک کمونیستی، همزیستی و اتحاد با دیگر اندیشان تبلیغ می شه، اما تو جمهوری اسلامی نابودی کفار از مهم ترین وظایف به حساب میاد
7- توی کوبا تبعیض های قومی و ملی نیست و سرخ پوست ها و سیاه پوست ها و سفید پوست ها موقعیت اجتماعی یکسانی دارن، توی جمهوری اسلامی کرد و بلوچ و عرب و ... بودن خودش به نوعی جرمه
8- و آخر اینکه مردم توی کوبا (حتی به اعتراف مخالفان) عموما مدافع حکومتشون هستن، ولی در جمهوری اسلامی عموما مخالف
این لیست رو هم می شه اصلاح کرد و هم میشه گسترش داد... اما در هر حال روشنه که یکی دانستن این دو نظام به خاطر اینکه ظاهرا بعضی چیزاشون به هم شبیه، خیلی بی انصافی می خواد
یه سئوال تازه
سئوال می شه که چرا آدم همش باید فکر کنه باید یه کاری بکنه؟ خوب اینهمه آدم هستن که فکر می کنن باید فقط از زندگیشون لذت ببرن و دارن همین کار هم می کنن... خوب این چه اشکالی داره؟
بازم از خرافات
سپیده می گه بلژیک که بوده، یک چتر خریده اورده خونه دوستش، اما وقتی اومده بازش کنه و نشونش بده، دوستش گفته باز نکن چون این کار خوبیت نداره، بلژیکی ها معتقدند چتر رو توخونه نباید باز کرد. این کار به نظر اونا بد شگونه.
مهمونمون می گه شرکت شون تو آمریکا دو تا در ورودی داره، اما یکی شو بستن، چون چینی های صاحب شرکت می گن، اگه دوتا در باز باشه، پول از یکیش میاد تو از یکی دیگش می ره بیرون ...
مدتی پیش یک مهمان آلمانی داشتیم توی محل کارم در تهران. ما متوجه شدیم همون روزا تولد این مهمان آلمانی یه و به همین دلیل براش کادوی تولد گرفتیم و موقع برگشتنش بهش دادیم. خیلی ناراحت شد، چون هنوز چند روز تا تولدش مونده بود و کادوی تولد دادن قبل از روز تولد به نظر اونا بد بیاری میاره...
می دونی؟ خرافات مربوط به اینجا و اونجا نیست... بخشی از باورهای عمومی توی همه ی دنیاست
مهمونمون می گه شرکت شون تو آمریکا دو تا در ورودی داره، اما یکی شو بستن، چون چینی های صاحب شرکت می گن، اگه دوتا در باز باشه، پول از یکیش میاد تو از یکی دیگش می ره بیرون ...
مدتی پیش یک مهمان آلمانی داشتیم توی محل کارم در تهران. ما متوجه شدیم همون روزا تولد این مهمان آلمانی یه و به همین دلیل براش کادوی تولد گرفتیم و موقع برگشتنش بهش دادیم. خیلی ناراحت شد، چون هنوز چند روز تا تولدش مونده بود و کادوی تولد دادن قبل از روز تولد به نظر اونا بد بیاری میاره...
می دونی؟ خرافات مربوط به اینجا و اونجا نیست... بخشی از باورهای عمومی توی همه ی دنیاست
چهارشنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۹
ایندیویدوالیسم
یکی از دوستان ایمیل زده و گفته:
عمو! چرا همه از گسترش حقوق های فردی شون تو دنیای وانفسای کنونی خوشحال اند، ولی دائم از تنهایی و تنها موندن می نالند و غر می زنند ... اینا با هم در تناقض نیست؟
آره در تناقض اند عمو، ولی تناقض طبیعی ترین پدیده توی زندگی یه آدم هاست و حضور همزمانی نقیض ها یک واقعیت فازی یه و چیز عجیبی اصلا نیست ... مطابق منطق فازی: ما تنهایی رو، هم می خواهیم و هم نمی خواهیم.
به نظر من گسترش فردیت که ایندیویدوالیسم و نولیبرالیسم به دلیل گسترش بازارها، اونو بسط دادن، در کنار هزاران ویژگی اجتماعی منفی، نکات مثبتی هم با خود داشته که یکی از اون ها توسعه ی حقوق فردی و حق انتخاب آدم هاست. شما ها امروز حقوق فردی ای برای خود قائل هستید و از آن آگاهی دارید که توی نسل ما وجود خارجی نداشت، اما از آنجا که گسترش این حقوق فردی اساسا با هدف تخریب حقوق اجتماعی آدم ها به پیش برده شده، بشریت نه تنها در زمینه ی حقوق اجتماعی با بسط و گسترشی روبرو نبوده، بلکه همان حقوق اجتماعی اکتساب شده را هم تا حد زیادی از دست داده. و از اونجا که آدم دارای هویت ها و نیازهای فردی و اجتماعی به طور همزمانه، تخریب دومی ما را به تنهایی مرگباری دچار کرده که بیماری زاست و به بعضی افراطی های طالبانی حتی اجازه می ده هم به حقوق فردی ما تجاوز کنن و هم به حقوق اجتماعی مون.
آدم بدون اینکه فلسفه بخونه و تجزیه و تحلیل خاصی بلد باشه، می فهمه که به فضاهای عمومی و شرکت در محافل اجتماعی گوناگون نیاز عظیمی داره که به دلایل پیدا و پنهان ازش دریغ می شه. حتی شرکت موثر و پیوسته تو یک محفل دوستانه و یک محیط خانوادگی سالم، می تونه به آدم حسی بده که گاه به اندازه ی هزاران حق انتخاب ارزش داره.
می دونی عمو؟ در عرصه ی جهانی مبارزه برای گسترش حقوق اجتماعی مدتی ست که آغاز شده و روشنفکرها و مراجع اجتماعی دارن به اندیشه های اجتماعی بر می گردن. توی جمهوری اسلامی هم هر دوشون به هم گره خورده، یعنی ما هم برای گسترش حقوق فردی مون تلاش و مبارزه می کنیم و هم اجتماعی.
عمو زندگی رشد یافته ی فردی در نهایت مثل اینه که یک سوپر کامپیوتر حیرت انگیز داشته باشی که به شبکه وصل نیست و اینترنت نداره...
عمو! چرا همه از گسترش حقوق های فردی شون تو دنیای وانفسای کنونی خوشحال اند، ولی دائم از تنهایی و تنها موندن می نالند و غر می زنند ... اینا با هم در تناقض نیست؟
آره در تناقض اند عمو، ولی تناقض طبیعی ترین پدیده توی زندگی یه آدم هاست و حضور همزمانی نقیض ها یک واقعیت فازی یه و چیز عجیبی اصلا نیست ... مطابق منطق فازی: ما تنهایی رو، هم می خواهیم و هم نمی خواهیم.
به نظر من گسترش فردیت که ایندیویدوالیسم و نولیبرالیسم به دلیل گسترش بازارها، اونو بسط دادن، در کنار هزاران ویژگی اجتماعی منفی، نکات مثبتی هم با خود داشته که یکی از اون ها توسعه ی حقوق فردی و حق انتخاب آدم هاست. شما ها امروز حقوق فردی ای برای خود قائل هستید و از آن آگاهی دارید که توی نسل ما وجود خارجی نداشت، اما از آنجا که گسترش این حقوق فردی اساسا با هدف تخریب حقوق اجتماعی آدم ها به پیش برده شده، بشریت نه تنها در زمینه ی حقوق اجتماعی با بسط و گسترشی روبرو نبوده، بلکه همان حقوق اجتماعی اکتساب شده را هم تا حد زیادی از دست داده. و از اونجا که آدم دارای هویت ها و نیازهای فردی و اجتماعی به طور همزمانه، تخریب دومی ما را به تنهایی مرگباری دچار کرده که بیماری زاست و به بعضی افراطی های طالبانی حتی اجازه می ده هم به حقوق فردی ما تجاوز کنن و هم به حقوق اجتماعی مون.
آدم بدون اینکه فلسفه بخونه و تجزیه و تحلیل خاصی بلد باشه، می فهمه که به فضاهای عمومی و شرکت در محافل اجتماعی گوناگون نیاز عظیمی داره که به دلایل پیدا و پنهان ازش دریغ می شه. حتی شرکت موثر و پیوسته تو یک محفل دوستانه و یک محیط خانوادگی سالم، می تونه به آدم حسی بده که گاه به اندازه ی هزاران حق انتخاب ارزش داره.
می دونی عمو؟ در عرصه ی جهانی مبارزه برای گسترش حقوق اجتماعی مدتی ست که آغاز شده و روشنفکرها و مراجع اجتماعی دارن به اندیشه های اجتماعی بر می گردن. توی جمهوری اسلامی هم هر دوشون به هم گره خورده، یعنی ما هم برای گسترش حقوق فردی مون تلاش و مبارزه می کنیم و هم اجتماعی.
عمو زندگی رشد یافته ی فردی در نهایت مثل اینه که یک سوپر کامپیوتر حیرت انگیز داشته باشی که به شبکه وصل نیست و اینترنت نداره...
سهشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۹
تعجب
خیلی ها کار سیاست را ساده کرده اند. آن ها احمدی نژاد را بعنوان شاخص وسط گذاشته اند و جهان را به دوستان و دشمنان احمدی نژاد تقسیم کرده اند و مطابق مثل معروف دشمن دشمن آدم دوست آدم است، دوستان تازه ای پیدا کرده اند. در این روش انگارهیچ تاریخی و ظلم و استعمار و تجاوزی و کودتایی و پایگاه نظامی و ناتو و اسرائیل و اشغال و قطعنامه ی سازمان ملل و... قدرتمند و ضعیفی وجود ندارد . هر چه هست زیر سر چند کشور محدودی ست که هنوز با احمدی نژاد رابطه ی سیاسی و اقتصادی دارند و همه ی معضلات منطقه ای به نام خاورمیانه هم توطئه ی این رئیس جمهور افراط گرای شیعه است...
می دونی: آدم واقعا تعجب می کنه
می دونی: آدم واقعا تعجب می کنه
از سئوال ها و جواب های صریح نترسیم 2
دوست عزیزی در ذیل نوشته ی "از سئوال های صریح نترسیم" من کامنت جالب و دقیقی گذاشته که ابتدا خواستم همانجا جواب بدهم، ولی دیدم بهتر است به اینجا انتقالش دهم و بحثی را که قول داده بودم با آن ادامه دهم.
دوست عزیز و نازنینم! من هم زیاد شنیده و خوانده ام، و تحقیق شخصی زیادی هم در باره ی آنچه "سوسیالیسم واقعا موجود" نامیده می شد، کرده ام. تعصبی هم ندارم و سخنانت را درک می کنم و با بخش هایی از آن کاملا موافقم.
سئوال من این است که این دوستان و رفقایی که امروز بر سر عقاید دیروزشان نیستند و حقشان است بر سر هر عقاید دیگری باشند، در آن نظام های سوسیالیستی بهشان خانه داده شده بود یا نه؟
بهداشتشان مجانی بود یا نه؟
تحصیل را تا هر جا می خواستند می توانستند ادامه دهند یا نه؟
اگر انسان از تجربه هایش بخواهد درس درستی بگیرد، باید همه جانبه نگاه کند... اینکه یک روز از همه چیز تعریف کند و یک روز از همه چیز بد بگوید، طبعا به تجربه اندوزی بدرد بخوری تبدیل نمی شود. آن ها که فقط بدی ها را می گویند، دانسته یا ندانسته حقیقت را تحریف می کنند.
من بسیاری از آن ها را دیدم که توی خانه ای که مجانی دریافت کرده بودند، نشسته بودند و به نظام مسکن آنجا بد می گفتند، چرا که خانه ها فقط هشت ساعت آب داشت... و این در حالی بود که دوستانشان در گتوهای مهاجران غرب هیچ امکاناتی نداشتند و منتظر پذیرفتن پناهندگی گاه تا سال ها باقی ماندند، نه مسکن، نه کار، و نه... .
بحث این نیست که آن کشورها پر از اشکالات نبودند یا امروز نیستند، اگر اشکالات جدی بهم نزده بودند که حمایت مردم را از دست نمی دادند و سقوط نمی کردند.
بحث بر سر این است که در کنار همه ی این مصیبت ها، ارزش هایی را مطرح کردند و تلاش های بزرگی را برای حاکم کردن آن ارزش ها انجام دادند که نه تنها امروز، بلکه در تمام دوران آینده به آن نیازمندیم. بخشی از آنچه امروز در کشورهای اروپایی و سایر نقاط بعنوان حقوق اجتماعی مردم باقی مانده، که تو هم می پسندی، نیز اگر چه به صورت غیر مستقیم مرهون همان زحمات، و تلاش های دیگر زحمتکشانی ست که با ارزشهای نظام رقیب آن نظام سوسیالیستی، یعنی نظام سرمایه داری مخالف بوده اند.
به نظر من تجربه ی سوسیالیسم قرن بیستمی، نشان داد که نه در حرف، بلکه در عمل، حق تحصیل، بهداشت، اشتغال، مسکن، و حقوق برابر برای زنان، رفع هرگونه ستم نژادی و... برای همگان، حق انسان است و از آن مهم تر دستیافتنی ست. فروپاشی آن نظام هیچ حقی برای سرمایه داری، بویژه در شکل نولیبرالستی آن، که کلیه ی این حقوق را زیر پا گذاشته ایجاد نمی کند.
امروز کمتر چپی در صدد است نظام های سوسیالیستی قرن بیستمی را احیا کند. اگر هم کسانی باقی مانده باشند، به ایده آلیسم نوستالژیکی دچار اند که کوچکترین حس همدردی را در کسی بر نمی انگیزد. آن نظام ها برگشت پذیر نیستند و کسی از بازگشت آن ها استقبالی نخواهد کرد، اگر بود تا کنون چنین اتفاقی افتاده بود. اما این بدان معنی نیست که به چنین وضعی هم محکومیم.
ما باید به یک سوسیالیسم پیشرفته ی دمکراتیک امروزین با همه ی پیچیدگی ها و تنوع اجتماعی واقعی اش بیندیشیم و می اندیشیم. اگر ما در صددیم بر سرنوشت خود تاثیر داشته باشیم و "دنیای دیگری، را بیافرینیم، باید از گذشته در همه ی ابعاد آن درس بگیریم.
درک اینکه شرکت های رسانه ای امروز چقدر وقایع را تحریف می کنند و به خورد ما می دهند دشوار نیست. آن ها با هر که مخالف باشند تخریبش می کنند و با هر که موافق باشند همه ی عیب هایش را می پوشند. آن ها با دولت شوروی مخالف بودند و از آن ها چهره ای جنایتکار تحویل ما دادند و این در حالی بود که حکومت را بدون شلیک یک گلوله برای مخالفانشان (به استثنای رمانی) زمین گذاشتند، و با مخالفان آن ها موافق بودند و لذا کودتای یلتسین و حمله با تانک و توپ علیه مجلس منتخب در زمان خود او و کشتن نمایندگان در صحن مجلس را اقدام برای دمکراسی خواندند و ستودند.
الان هم چون با حکومت جمهوری اسلامی مخالف اند، و این یک فرصت تاریخی و استثنایی برای ماست، فیلم های تظاهرات مردم را پخش می کنند و گرنه خیلی ساده ده ها هزار نفر از مردم برای "همایش اجتماعی جهان" در برزیل جمع می شوند و برای "جهان دیگری ممکن است" راهپیمایی می کنند و تو خبر آن را نمی شنوی و حتی نمی توانی پیدا کنی... به زودی قرار است هزاران نفر انسان صلح جو، مترقی و ده ها سازمان مردمی از اتحادیه ها و سندیکا ها گرفته تا ان جی او ها و ... در برابر اجلاس جی هشت و جی بیست در تورنتو دست به اعتراض بزنند. ده ها جلسه، سخنرانی، نمایش و ... در شهر برپا خواهد بود. خوب دنبال کن ببین چگونه درست مثل احمدی نژاد مشتی نیروهای تخریب را توی خیابان ها می ریزند، آتش می زنند، تخریب می کنند و بعد همان را در تلویزیون و روزنامه و ... بعنوان تصویر مخالفان به خورد همه می دهند... . از هم اکنون همان روش ها شروع شده. دانشگاه تورنتو را هم از شروع اجلاس تعطیل اعلام کرده اند. به توریست ها هشدار داده شده که در این روزها به مرکز شهر تورنتو نیایند. صدها و صدها پلیس نیروی ضربت و یک لشکر کشی کامل از شهرستان ها با اتوبوس (!؟) قرار است به اینجا بیایند ...و این در حالی رخ می دهد که ما در یکی از واقعا دمکراتیک ترین کشورهای جهان به سر می بریم.
دردناک است، ولی متاسفانه واقعیت دارد. دیکتاتوری هنوز هم یک واقعیت جهانی ست. من از اینکه همه چیز را به سئوال بکشیم و جوابی برای آن ها بخواهیم در هر حال استقبال می کنم و از شما از این بابت ممنونم که به سئوال و نقدم می گیرید. همه ی این حرف ها را هم زیر سئوال ببرید... تا من بیاموزم بهتر از اندیشه هایم که دیگر یاد گرفته ام تنها بخشی از اندیشه های اجتماعی در جامعه ی ما و جهان است، دفاع کنم.
دوست عزیز و نازنینم! من هم زیاد شنیده و خوانده ام، و تحقیق شخصی زیادی هم در باره ی آنچه "سوسیالیسم واقعا موجود" نامیده می شد، کرده ام. تعصبی هم ندارم و سخنانت را درک می کنم و با بخش هایی از آن کاملا موافقم.
سئوال من این است که این دوستان و رفقایی که امروز بر سر عقاید دیروزشان نیستند و حقشان است بر سر هر عقاید دیگری باشند، در آن نظام های سوسیالیستی بهشان خانه داده شده بود یا نه؟
بهداشتشان مجانی بود یا نه؟
تحصیل را تا هر جا می خواستند می توانستند ادامه دهند یا نه؟
اگر انسان از تجربه هایش بخواهد درس درستی بگیرد، باید همه جانبه نگاه کند... اینکه یک روز از همه چیز تعریف کند و یک روز از همه چیز بد بگوید، طبعا به تجربه اندوزی بدرد بخوری تبدیل نمی شود. آن ها که فقط بدی ها را می گویند، دانسته یا ندانسته حقیقت را تحریف می کنند.
من بسیاری از آن ها را دیدم که توی خانه ای که مجانی دریافت کرده بودند، نشسته بودند و به نظام مسکن آنجا بد می گفتند، چرا که خانه ها فقط هشت ساعت آب داشت... و این در حالی بود که دوستانشان در گتوهای مهاجران غرب هیچ امکاناتی نداشتند و منتظر پذیرفتن پناهندگی گاه تا سال ها باقی ماندند، نه مسکن، نه کار، و نه... .
بحث این نیست که آن کشورها پر از اشکالات نبودند یا امروز نیستند، اگر اشکالات جدی بهم نزده بودند که حمایت مردم را از دست نمی دادند و سقوط نمی کردند.
بحث بر سر این است که در کنار همه ی این مصیبت ها، ارزش هایی را مطرح کردند و تلاش های بزرگی را برای حاکم کردن آن ارزش ها انجام دادند که نه تنها امروز، بلکه در تمام دوران آینده به آن نیازمندیم. بخشی از آنچه امروز در کشورهای اروپایی و سایر نقاط بعنوان حقوق اجتماعی مردم باقی مانده، که تو هم می پسندی، نیز اگر چه به صورت غیر مستقیم مرهون همان زحمات، و تلاش های دیگر زحمتکشانی ست که با ارزشهای نظام رقیب آن نظام سوسیالیستی، یعنی نظام سرمایه داری مخالف بوده اند.
به نظر من تجربه ی سوسیالیسم قرن بیستمی، نشان داد که نه در حرف، بلکه در عمل، حق تحصیل، بهداشت، اشتغال، مسکن، و حقوق برابر برای زنان، رفع هرگونه ستم نژادی و... برای همگان، حق انسان است و از آن مهم تر دستیافتنی ست. فروپاشی آن نظام هیچ حقی برای سرمایه داری، بویژه در شکل نولیبرالستی آن، که کلیه ی این حقوق را زیر پا گذاشته ایجاد نمی کند.
امروز کمتر چپی در صدد است نظام های سوسیالیستی قرن بیستمی را احیا کند. اگر هم کسانی باقی مانده باشند، به ایده آلیسم نوستالژیکی دچار اند که کوچکترین حس همدردی را در کسی بر نمی انگیزد. آن نظام ها برگشت پذیر نیستند و کسی از بازگشت آن ها استقبالی نخواهد کرد، اگر بود تا کنون چنین اتفاقی افتاده بود. اما این بدان معنی نیست که به چنین وضعی هم محکومیم.
ما باید به یک سوسیالیسم پیشرفته ی دمکراتیک امروزین با همه ی پیچیدگی ها و تنوع اجتماعی واقعی اش بیندیشیم و می اندیشیم. اگر ما در صددیم بر سرنوشت خود تاثیر داشته باشیم و "دنیای دیگری، را بیافرینیم، باید از گذشته در همه ی ابعاد آن درس بگیریم.
درک اینکه شرکت های رسانه ای امروز چقدر وقایع را تحریف می کنند و به خورد ما می دهند دشوار نیست. آن ها با هر که مخالف باشند تخریبش می کنند و با هر که موافق باشند همه ی عیب هایش را می پوشند. آن ها با دولت شوروی مخالف بودند و از آن ها چهره ای جنایتکار تحویل ما دادند و این در حالی بود که حکومت را بدون شلیک یک گلوله برای مخالفانشان (به استثنای رمانی) زمین گذاشتند، و با مخالفان آن ها موافق بودند و لذا کودتای یلتسین و حمله با تانک و توپ علیه مجلس منتخب در زمان خود او و کشتن نمایندگان در صحن مجلس را اقدام برای دمکراسی خواندند و ستودند.
الان هم چون با حکومت جمهوری اسلامی مخالف اند، و این یک فرصت تاریخی و استثنایی برای ماست، فیلم های تظاهرات مردم را پخش می کنند و گرنه خیلی ساده ده ها هزار نفر از مردم برای "همایش اجتماعی جهان" در برزیل جمع می شوند و برای "جهان دیگری ممکن است" راهپیمایی می کنند و تو خبر آن را نمی شنوی و حتی نمی توانی پیدا کنی... به زودی قرار است هزاران نفر انسان صلح جو، مترقی و ده ها سازمان مردمی از اتحادیه ها و سندیکا ها گرفته تا ان جی او ها و ... در برابر اجلاس جی هشت و جی بیست در تورنتو دست به اعتراض بزنند. ده ها جلسه، سخنرانی، نمایش و ... در شهر برپا خواهد بود. خوب دنبال کن ببین چگونه درست مثل احمدی نژاد مشتی نیروهای تخریب را توی خیابان ها می ریزند، آتش می زنند، تخریب می کنند و بعد همان را در تلویزیون و روزنامه و ... بعنوان تصویر مخالفان به خورد همه می دهند... . از هم اکنون همان روش ها شروع شده. دانشگاه تورنتو را هم از شروع اجلاس تعطیل اعلام کرده اند. به توریست ها هشدار داده شده که در این روزها به مرکز شهر تورنتو نیایند. صدها و صدها پلیس نیروی ضربت و یک لشکر کشی کامل از شهرستان ها با اتوبوس (!؟) قرار است به اینجا بیایند ...و این در حالی رخ می دهد که ما در یکی از واقعا دمکراتیک ترین کشورهای جهان به سر می بریم.
دردناک است، ولی متاسفانه واقعیت دارد. دیکتاتوری هنوز هم یک واقعیت جهانی ست. من از اینکه همه چیز را به سئوال بکشیم و جوابی برای آن ها بخواهیم در هر حال استقبال می کنم و از شما از این بابت ممنونم که به سئوال و نقدم می گیرید. همه ی این حرف ها را هم زیر سئوال ببرید... تا من بیاموزم بهتر از اندیشه هایم که دیگر یاد گرفته ام تنها بخشی از اندیشه های اجتماعی در جامعه ی ما و جهان است، دفاع کنم.
درک سیاسی
این روزها خیلی جاها اصطلاح "درک سیاسی" - درک عمیق سیاسی - به کار برده می شه. من می فهمم که این اصلاح خیلی معنای گسترده و چند جانبه ای داره. درک سیاسی خوب یعنی بشه شرایط رو درست تحلیل کرد و نیروهای موثر در تغییر و تحولات را شناخت، و طرح مشخص و قابل پذیرشی برای آینده ی مسائل داشت، و به خوبی اون به پیش برد...
و از همه مهم تر درک سیاسی یعنی ما بفهمیم و متعهد باشیم با همه ی کسانی که برای دمکراسی تلاش می کنن، برای اهداف دمکراسی خواهانه مون، با همه ی کسایی که ضد جنگ طلبی و نظامی گرایی مبارزه می کنن، برای برنامه های صلح طلبانه مون، با همه ی کسایی که برای عدالت اجتماعی مبارزه می کنند، برای حقوق اجتماعی مورد نظرمون و خلاصه با همه ی ابنای بشر، در هر مورد که منافع مشترک داریم، کار مشترک و مبارزه ی مشترک - درست مثل همه ی مردم مترقی دنیا - داشته باشیم. به نظر من این مهم ترین شاخص درک عمیق و درست سیاسی ست.
مسلمه که هر جمعی رو که برای کار مشترک دعوت شدن، یک نفر یا یک گروه از افراد- چه به صورت موقت و چه به صورت دائم- راهبری می کنن که مطابق آرای اون جمع انتخاب شده اند. راهبری هم معنیش روشنه: یعنی این راهبران منتخب، نظرات و مصوبات جمع رو به پیش ببرن.
سئوال اینجاست که چرا تو جامعه ی ما پس این شکل از ائتلاف های پر تکرر برای کارها و مبارزه های مختلف شکل نمی گیره، و به این شیوه عمل نمی شه؟
به نظر من جواب اینه که تو کشور ما مسئله بیشتر مسئله ی "حق و باطله". یعنی خیلی ها خودشون رو حق مطلق می دونن و بقیه یا بخش اعظم دیگران را باطل. به نظر اونا همکاری با باطل جز بی آبرویی نمیاره و لذا درست نیست... از نظر اونا سیاست یعنی تلاش برای اینکه دیگران به حقانیت ها پی ببرند و به آن ها بپیوندند... اون ها فکر می کنند جز چنین رویدادی اساسا چیزی تغییر نمی کنه که ارزش تلاش کردن داشته باشه
یک عده ی دیگه ای هم بخصوص توی ما چپ ها هستند که معتقدند: چپ فقط جایی باید مشارکت کنه که دیگران رهبری بلامنازعش رو قبول کنن... و خوب چون بقیه نمی پذیرن، پس تقصیر دیگرانه که ائتلاف ها برای همکاری شکل نمی گیره.
خواهشن، به کسی بر نخوره... ولی خیلی عقب مونده ایم... و متاسفانه حد اقل بر اساس این شاخص اونایی مون که ادعاهای بزرگ بزرگ در زمینه ی "درک عمیق سیاسی" دارن، از ملی مذهبی ها، از اصلاح طلب ها و نیز با عرض کمال تاسف، حتی نیروهای متحد حاکم بر سرنوشت کشورمون عقب ترن
ما تنها روزی قادر به تغییر واقعی و عمیق شرایط سیاسی اجتماعی مون می شیم که شاهد این نوع همکاری های گسترده بین نیروها و تشکل های کوچک و بزرگ در هر اقدام مشخص بشیم و به دعوت های دلسوزانه به این شیوه ی کار روی خوش نشون بدیم
و از همه مهم تر درک سیاسی یعنی ما بفهمیم و متعهد باشیم با همه ی کسانی که برای دمکراسی تلاش می کنن، برای اهداف دمکراسی خواهانه مون، با همه ی کسایی که ضد جنگ طلبی و نظامی گرایی مبارزه می کنن، برای برنامه های صلح طلبانه مون، با همه ی کسایی که برای عدالت اجتماعی مبارزه می کنند، برای حقوق اجتماعی مورد نظرمون و خلاصه با همه ی ابنای بشر، در هر مورد که منافع مشترک داریم، کار مشترک و مبارزه ی مشترک - درست مثل همه ی مردم مترقی دنیا - داشته باشیم. به نظر من این مهم ترین شاخص درک عمیق و درست سیاسی ست.
مسلمه که هر جمعی رو که برای کار مشترک دعوت شدن، یک نفر یا یک گروه از افراد- چه به صورت موقت و چه به صورت دائم- راهبری می کنن که مطابق آرای اون جمع انتخاب شده اند. راهبری هم معنیش روشنه: یعنی این راهبران منتخب، نظرات و مصوبات جمع رو به پیش ببرن.
سئوال اینجاست که چرا تو جامعه ی ما پس این شکل از ائتلاف های پر تکرر برای کارها و مبارزه های مختلف شکل نمی گیره، و به این شیوه عمل نمی شه؟
به نظر من جواب اینه که تو کشور ما مسئله بیشتر مسئله ی "حق و باطله". یعنی خیلی ها خودشون رو حق مطلق می دونن و بقیه یا بخش اعظم دیگران را باطل. به نظر اونا همکاری با باطل جز بی آبرویی نمیاره و لذا درست نیست... از نظر اونا سیاست یعنی تلاش برای اینکه دیگران به حقانیت ها پی ببرند و به آن ها بپیوندند... اون ها فکر می کنند جز چنین رویدادی اساسا چیزی تغییر نمی کنه که ارزش تلاش کردن داشته باشه
یک عده ی دیگه ای هم بخصوص توی ما چپ ها هستند که معتقدند: چپ فقط جایی باید مشارکت کنه که دیگران رهبری بلامنازعش رو قبول کنن... و خوب چون بقیه نمی پذیرن، پس تقصیر دیگرانه که ائتلاف ها برای همکاری شکل نمی گیره.
خواهشن، به کسی بر نخوره... ولی خیلی عقب مونده ایم... و متاسفانه حد اقل بر اساس این شاخص اونایی مون که ادعاهای بزرگ بزرگ در زمینه ی "درک عمیق سیاسی" دارن، از ملی مذهبی ها، از اصلاح طلب ها و نیز با عرض کمال تاسف، حتی نیروهای متحد حاکم بر سرنوشت کشورمون عقب ترن
ما تنها روزی قادر به تغییر واقعی و عمیق شرایط سیاسی اجتماعی مون می شیم که شاهد این نوع همکاری های گسترده بین نیروها و تشکل های کوچک و بزرگ در هر اقدام مشخص بشیم و به دعوت های دلسوزانه به این شیوه ی کار روی خوش نشون بدیم
اشتراک در:
پستها (Atom)