امروز با مهمونمون رفته بودیم لب یک دریاچه در فاصله ی یکی دو ساعتی شهر. هوا عالی بود و آب واقعا هوسناک...
ما هم پرنده ها رو از جاشون بلند کردیم و زدیم به آب... بعد هم توی یک کافه ی کوچولوی یک شهر هزار نفره ی سرسبز، یه چیزایی خوردیم و نوشیدیم و از بهشت صحبت کردیم که چی چیش می تونه از این بهتر باشه...
از جوی شیر و عسلش صحبت شد که دیگه با اینهمه نوشیدنی های رنگ به رنگ این روزها زیاد جذاب به نظر نمی رسه و اینکه اگه بچه هات خدایی نکرده تو جهنم باشن، اجازه ی ملاقات حضوری هم نداری ...
خلاصه همه به این نتیجه رسیدیم که نسخه های قدیمی بهشت ممکنه جذابیتش رو از دست داده باشه و باید بروز بشه تا از یک روز صلح آمیز و سرشار از طبیعت و دوستی و زیبایی زمین - اگه بذارن مثل آدم زندگی کنیم - بهتر جلوه کنه
ما هم پرنده ها رو از جاشون بلند کردیم و زدیم به آب... بعد هم توی یک کافه ی کوچولوی یک شهر هزار نفره ی سرسبز، یه چیزایی خوردیم و نوشیدیم و از بهشت صحبت کردیم که چی چیش می تونه از این بهتر باشه...
از جوی شیر و عسلش صحبت شد که دیگه با اینهمه نوشیدنی های رنگ به رنگ این روزها زیاد جذاب به نظر نمی رسه و اینکه اگه بچه هات خدایی نکرده تو جهنم باشن، اجازه ی ملاقات حضوری هم نداری ...
خلاصه همه به این نتیجه رسیدیم که نسخه های قدیمی بهشت ممکنه جذابیتش رو از دست داده باشه و باید بروز بشه تا از یک روز صلح آمیز و سرشار از طبیعت و دوستی و زیبایی زمین - اگه بذارن مثل آدم زندگی کنیم - بهتر جلوه کنه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر