یک عده ای با باور به اینکه ممکنه حاصل جنبش سبز به ادامهٔ حکومت جمهوری اسلامی با ترکیبی کمابیش مثل همین وضع بینجامه، سخت از جنبش نا امید شده و کلا به همه چیز و همه کس بدبین شده اند.
این طرز تفکر از اول هم بود و خیلی از این آدم ها، حالا با نام «تجاری های سیاسی» یا بدون نام تجاری مشخص، مردم رای دهنده به کروبی و موسوی را مسخره و محکوم می کردند.
جنبش که آغاز شد، قدری به تردید افتادند، ولی ظاهرا با مشخص تر شدن صف بندی ها و دامنهٔ عملکرد جنبش سبز که به نظر اونا به هیچ روی با رویاها و آمال و آرزوهای اونا همخونی نداره (انگار این وضع به اندازهٔ کافی بد نیست)، دوباره به جای اولشون برگشته اند و دارن از زخمی ها و مجروح های خستهٔ جنبش نیرو نیز جذب می کنن.
می دونین؟ علم سیاست رو باید «از یک منظر» شبیه علم مارکتینگ (پلیتیکال مارکتینگ) دونست. شما محصولی سیاسی داری (برنامه سیاسی) و می خواهی اون رو میون خیل عظیمی از آدم ها ببری و جابیندازی و به کمک پراتیک سیاسی به تغییراتی در فضای سیاسی دست پیدا کنی.
خوب اولین اصل توی مارکتینگ اینه که به آدم می گن: ببین! دیگرانی هم هستند که محصولات سیاسی شون رو تو همین بازار وانفسا عرضه می کنن. توی بازار هر گونه برنامه ریزی بدون در نظر گرفتن رقبا - اون هم با وزن و توان و اعتبارشون کاری ست احمقانه و بدون چشم انداز.
هیچ فرق نمی کنه که تو از دیگر رقبات خوشت بیاد یا بدت بیاد، اونا سهم بازاری دارن که تو مجبوری برای برنامه هات در نظرش بگیری. اینکه بگی این سهم بازار خودش به شکلی ناعادلانه در اختیار اونا گذاشته شده، چیزی رو عوض نمی کنه.
آره، می فهمم. اونا ارث پدرشون رو از این اوضاع دارن، و تو دست هات خالی یه ... و یک دشمن قهار دیوانه در روبرو و یکی عظیم تر در پشت و مترصد فرصت بلعیدن همه چیز.
آره این جوری یه اوضاع... می تونی مبارزه کنی و تاثیر بگذاری و جبهه یی تازه باز کنی؟ بسم الله. نه، بشین و تماشا کن و بیاموز...
جنبش سبز، جنبش سبزه با همهٔ واقعیتش، و راستش هیچ جنبش دیگری هم فعلا وجود خارجی نداره...