آدمی که تلاش می کنه بازتابی از زندگی و جهان روبروش، حالا چه به صورت فیلم، چه به صورت شعر و چه به صورت نوشته و ... ارائه کنه، همیشه درگیر این نقد هست که براستی کدام بخش از واقعیت را مد نظر قرار داده.
آیا کلان را فدای جزئیاتی نکرده که برایش مهم تر شده اند؟
آیا به کلی گویی هایی دچار نشده که هیچ استنادات دقیق و مستندی تاییدشان نکرده است؟
همهٔ این حرف ها درست! آخه راه حلش کجاست؟
اصلا تو که هستی که بگویی چه باید کرد یا نکرد و ...
آدمی تا زمانی که سکوت کرده و کاری نکرده، طبعا با کنش و واکنش دیگرانی هم روبرو نیست. ارائهٔ هر کار تازه ای انسان را درگیر برخورد و مشارکت مخاطبانش می کند و آن ها هم واکنش های خود را با همهٔ واقعیت هایشان بروز می دهند و این عکس العمل ها بسته به واقعیت های متنوع مخاطبان یک اثر، تنوع و ویژگی های خود را خواهد داشت. آن ها قضاوت می کنند و با قضاوتشان قضاوت می شوند و در نهایت قضاوت می شویم.
این هم بخشی از همان واقعیتی است که به تصویرش کشیده ایم. شاید بشود گفت «آنسوی سکهٔ ماجرا»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر