نوري سرد
بر پرده مي تابد و
بر پرده مي تابد و
سقف اطاق
هنوز
خود آسمان است.
هيچ گل- بوسه اي نمي شكفد،
هيچ پرپر نوازشي لمس نمي شود،
هيچ پلك بسته اي در كنارت رويا نمي آفريند؛
در ملحفه هاي خاموش بسترت
عطر هيچ خاطره اي نيست . . .
خاكستري خسته برهمه چيز نشسته و
تكان كه مي خوري
غبار همه جا را فرا مي گيرد.
(از آرشیو)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر