پنجشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۹۱

از محله مون می گفتم

یک دوست قدیمی دارم اینجا که گاهی باهام میاد قدم زدن. (البته باید یواش راه بروم - یعنی ندوم- تا بتونه همراهم بیاد). او سال هاست تو این محل زندگی کرده. هر بار که همدیگر را می بینیم، روایتی، قصه ای، ماجرایی را برای هم می گیم. گاهی اون، گاهی هم من...
می دونین یکی از ویژگی های مهاجرت اینه که آدم رو شبیه به قصه می کنه...
نه, باید حرفم را اصلاح کنم : به قصهٔ زندگیش خلاصه می کنه. 

هیچ نظری موجود نیست: