آدم برا آفرینش به تمرکز و در خود فرو رفتن احتیاج داره. نمی دونم چرا نمای بیرونی این حالت، به خود پرداختن و بی توجهی هم دیده می شه ... دیگران اغلب دوسش ندارن و سعی می کنن به همش بزنن و نادیده اش بگیرن. خیلی ساده تو دوست داری خلوت خاص خودت رو داشته باشی و دیگران اینو نمی خوان
و این تضادی یه که خیلی وقت ها منو بهم می ریزه
من که تو دنیای درونیم تنها نیستم آخه، بی توجه نیستم که، فقط توی یک سطح دیگری از ماجرا با یک ارتباط درونی رابطه برقرار می کنم که بشه توش چیزی رو آفرید
می دونی توی اون حد از حساسیت روحی ، به یک امنیت بیرونی عجیب و غریب نیازه
و اون فضا خیلی راحت با یک تلنگر روی سر آدم فرو می ریزه و آدم جیغ می کشه ...
حالا بیا تو اینو بگو ... مگه چقدر برای نزدیکان آدم قابل درکه
هان؟
۱ نظر:
-Adam baraye afarinesh be tamarkoz va dar khod foru raftan ehtiaj dare
-Adam baraye faramush kardane vagheiate talkh be tamarkoz va dar khod foru raftan ehtiaj dare
-Adam baraye gereftane tasmimaate bozorg be tamarkoz va dar khod foru raftan ehtiaj dare
-Adam baraye lezat bordan az amightarin tajrobehash be tamarkoz va dar khod foru raftan ehtiaj dare
.
.
.
Adam dar lahze-haye naab e zendegi (talkh ya shirin) sakht tanhast..
ارسال یک نظر