چهارشنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۹

ایندیویدوالیسم

یکی از دوستان ایمیل زده و گفته:
عمو! چرا همه از گسترش حقوق های فردی شون تو دنیای وانفسای کنونی خوشحال اند، ولی دائم از تنهایی و تنها موندن می نالند و غر می زنند ... اینا با هم در تناقض نیست؟
آره در تناقض اند عمو، ولی تناقض طبیعی ترین پدیده توی زندگی یه آدم هاست و حضور همزمانی نقیض ها یک واقعیت فازی یه و چیز عجیبی اصلا نیست ... مطابق منطق فازی: ما تنهایی رو، هم می خواهیم و هم نمی خواهیم.
به نظر من گسترش فردیت که ایندیویدوالیسم و نولیبرالیسم به دلیل گسترش بازارها، اونو بسط دادن، در کنار هزاران ویژگی اجتماعی منفی، نکات مثبتی هم با خود داشته که یکی از اون ها توسعه ی حقوق فردی و حق انتخاب آدم هاست. شما ها امروز حقوق فردی ای برای خود قائل هستید و از آن آگاهی دارید که توی نسل ما وجود خارجی نداشت، اما از آنجا که گسترش این حقوق فردی اساسا با هدف تخریب حقوق اجتماعی آدم ها به پیش برده شده، بشریت نه تنها در زمینه ی حقوق اجتماعی با بسط و گسترشی روبرو نبوده، بلکه همان حقوق اجتماعی اکتساب شده را هم تا حد زیادی از دست داده. و از اونجا که آدم دارای هویت ها و نیازهای فردی و اجتماعی به طور همزمانه، تخریب دومی ما را به تنهایی مرگباری دچار کرده که بیماری زاست و به بعضی افراطی های طالبانی حتی اجازه می ده هم به حقوق فردی ما تجاوز کنن و هم به حقوق اجتماعی مون.
آدم بدون اینکه فلسفه بخونه و تجزیه و تحلیل خاصی بلد باشه، می فهمه که به فضاهای عمومی و شرکت در محافل اجتماعی گوناگون نیاز عظیمی داره که به دلایل پیدا و پنهان ازش دریغ می شه. حتی شرکت موثر و پیوسته تو یک محفل دوستانه و یک محیط خانوادگی سالم، می تونه به آدم حسی بده که گاه به اندازه ی هزاران حق انتخاب ارزش داره. 
می دونی عمو؟ در عرصه ی جهانی مبارزه برای گسترش حقوق اجتماعی مدتی ست که آغاز شده و روشنفکرها و مراجع اجتماعی دارن به اندیشه های اجتماعی بر می گردن. توی جمهوری اسلامی هم هر دوشون به هم گره خورده، یعنی ما هم برای گسترش حقوق فردی مون تلاش و مبارزه می کنیم و هم اجتماعی.
عمو زندگی رشد یافته ی فردی در نهایت مثل اینه که یک سوپر کامپیوتر حیرت انگیز داشته باشی که به شبکه وصل نیست و اینترنت نداره...

۱ نظر:

ناشناس گفت...

با سلام گرم.
در فرصتی کوتاه به مسائل بغرنج پاسخ دادن به ساده کردن مسائل منجر می شود و صاحب سخن را به درجه اندرزگویان قرون وسطی تنزل می دهد.
تا به ذکر احکام انتزاعی اکتفا کند.
من پس از تأملی دراز به این نتیجه رسیده ام که ما ایرانی جماعت تفکر مفهومی بلد نیستیم و بدون آشنائی با مفاهیم و مقولات مربوطه در هیچ زمینه ای نمی توان بحث کرد و حرف همدیگر را فهمید.
پرسنده پرسش پرسشی جدی دارد: تضاد فرد و جامعه.
تنهائی واقعی ضمن وفور رابطه و زیر دست و پا ریختن حقوق مدنی.
این تضاد از فرماسیون اجتماعی مشخصی زاده می شود و تشدید می شود. من با پر روئی رفیقانه و برادرانه باید بگویم که با برداشت های شما از مفاهیمی که بکار برده اید، موافقت و همنظری ندارم.
تضاد فرد و جامعه باید حل شود و ان با گذار به سوسیالیسم قابل حل است و بس.
از ایندیویدوئالیسم بورژوائی آغازین چیزی نمانده.
مردم که از حقوق فردی به معنی حتی بورژوائی ـ فرمال برخوردرا نیستند.
تخریب مادی و معنوی انسان ها به نقطه اوج خود رسیده است. انسان عصر کنونی اصلا قادر به تفکر نیست.
اندیشیدن منطقی و مفهومی بایکوت می شود، انتقاد که جای خود دارد.
نئولیبرالیسم واژه ای دروغین و تو خالی است، اسطوره است. لیبرالیسم هم به همین سان.
کجای نهضت آزادی لیبرال است که قتل عام فرزانگان معصومتر از چهارده معصوم را جشن می گیرد و با هزار آیه و حدیث از ضرورت پاک سازی جامعه از دگراندیشان دم می زند؟
مردم انتخاب نمی کنند. فریب ظاهر را نخوریم. تنوعی از آشغال های مادی و معنوی عرضه می شود و مردم بناچار بدون تأمل عقلی یکی را برمی دارند و غورت می دهند.
البته روداری مرا ببخشید. می دانم که شما در این فرصت کوتاه نمی توانید راه حل واقعی ارائه دهید.
چون وقت تنگ است. ولی کجا می توانیم بحث کنیم؟ ما در عصر جاهلیت مدرن بسر می بریم.
کسی حاضر به خواندن مطلبی که تعمق می طلبد نیست. با خبرلقمه ها سیر می شوند و به خرناس ادامه می دهند.
حالا فرض کنیم ولایت فقیه برود، کی می خواهد به جایش بنشیند؟
من حاضرم یکایک سایت ها و احزاب و دسته های سیاسی را مورد بحث قرار دهی تا ببیننیم وضع از چه قرار است.

با پوزش از صمیم قلب.