نکاتی رو توی نظرات ارائه شده تو فیس بوک دیدم که منو به فکر فرو برد. به نظرم رسید یه چیزهایی بگم
1- علاقمندان به هر جریان سیاسی و یا شخصیت فکری باید متوجه باشن که دیگرانی نیز وجود دارن که تو هر رفتار و اظهار نظر و چه و چه ... باید تا حد ممکن طوری رفتار کرد که همبستگی شون تو جنبش حفظ بشه... به زبان ساده به رقبای سیاسی مون هرچند ضعیف - یا به باور ما پرت از معرکه - برخورد نامناسب نکنیم. همچنین باید متوجه بود که ما عمیقا به همراهی همه، هر چند محدود و با اگر و مگر و ... در کارزارهای بعدی نیاز داریم.
2- تحولات اجتماعی رفتاری اساسا پیچیده دارند و ما به علت یک سرکوب امنیتی مافوق تصور، از حداقل تشکل یافتگی و ارتباط دوجانبه با مردم، نهادها و شبکه ی اجتماعی و ... برخورداریم. حتی وقتی این دو ضعف اساسی هم وجود نداشته باشد که دارد، پیشبینی حرکت متنوع مردم در حین تحولات سیاسی پردامنه، کاری بسیار دشوار است. به همین دلیل بهتر است نسخه نپیچیم و به سیالیت جنبش احترام بگذاریم و اگر خودمان یا رهبرانمان راهکاری ارائه می دهند، آن را مطلق نگیریم و اگر دیگرانی نمی پذیرند و راه دیگری را تجربه می کنند، محکوم نکنیم. بگذاریم فضای خلاقیت جمعی فعال و زلالی که تا کنون داشته ایم، کارش را بکند و برایندی را برای عمل آگاهانه بیافریند.
3- هدف همه ی فعالان سیاسی از هر طیف باید جلب نیروهای هر چه بیشتر از میان ده ها میلیون مردمی به جنبش باشد که از نظام ناراضی اند، اما هنوز به توانایی خود در چرخش اوضاع باور ندارند و به کارزار مبارزه نپیوسته اند... طوری رفتار نکنیم که انگار مخاطب خود را رقیبانمان می شناسیم و اگر همه طرفدار این یا آن شدیم مشکل حل می شود. تنوع ما فضای بهتری برای جلب مردم بوجود می آورد، چرا که در جذب لایه ها و طیف های مختلف، استعداد متفاوتی داریم...
4- دوگانگی نیروها که در جریان شرکت یا عدم شرکت در انتخابات خود را نشان داد، منعکس کننده ی نوعی دوگانگی ریشه ای در جامعه ی ما بر اساس باور به اصلاح پذیری و اصلاح ناپذیری حاکمیت است. ما دوگروه مردمیم با دو باور. این به داخل و خارج شکسته نمی شود. این به چپ و میانه قابل تقسیم، وبه این نسل و آن نسل قابل استناد نیست. راهبری دوگانگی ها و حتی چندگانگی ها از عناصر مهم موفقیت در به هدف رسیدن جنبش است.
5- اعتصاب عمومی مردم در کردستان به دعوت احزاب و سازمان های سیاسی و اعتراض وسیع و پر دامنه علیه اعدام ها در سراسر کشور نشان داد، نقش آفرینی نیروهای سکولار در این جنبش تا چه اندازه مهم و با ارزش است. نمی توان جنبش را به تشکل های اصلاح طلب خلاصه دانست و به دفع دیگران پرداخت و به موفقیت آن، امید چندانی داشت.
6- محدودیت های رهبران جنبش سبز در داخل کشور باعث می شود نتوانند موضع رسمی در باور به اتحاد با "دیگر" نیروهای مبارز علیه دولت کودتا و آقابالاسر هایش بگیرند. العاقل و فی الاشاره... مصاحبه ی مطبوعاتی اخیر را خوب گوش بدهیم... بطور ضمنی این را دارند مورد تاکید قرار می دهند. آن ها نیز به اتحاد عمل همه جانبه برای پیروزی بر "آقایان" باور دارند و در این راه تلاش می کنند.
7- نیروهایی نیز وجود دارند که با شعار براندازی کل نظام، در حذف رهبران جنبش سبز سر از پا نمی شناسند و از هر فرصتی برای پیشبرد اهداف خود به صورت مستقیم و غیر مستقیم استفاده می کنند. آن ها که مبارزه با رژیم را به تاریخچه ی مبارزات سازمانی خود خلاصه می دیدند، از عظمت جنبشی با شکل و محتوای متفاوت با عرایض شان جا خورده و تا حدی عصبی هستند، اما به نظر من در نهایت راهی جز پیوستن به آن در حد و حدود آرایشان در میان مردم نخواهند داشت. ما باید حوصله کنیم. یکی از بزرگترین خطاهای رهبران انقلاب بهمن، بویژه خمینی، بعد از انقلاب در همین نکته بود و پای رژیم برآمده از انقلاب را به ورطه ی جنون و جنایتی در سرکوب رقبای سیاسی اش کشید که وقتی پیروز از آن بیرون آمد، ماهیتی دگرگونه داشت. ما باید با درس گیری از آن دوران به جای حذف بر جذب متمرکز شویم و ظرفیت های سیاسی خود را در این زمینه بالا و بالاتر ببریم.
1- علاقمندان به هر جریان سیاسی و یا شخصیت فکری باید متوجه باشن که دیگرانی نیز وجود دارن که تو هر رفتار و اظهار نظر و چه و چه ... باید تا حد ممکن طوری رفتار کرد که همبستگی شون تو جنبش حفظ بشه... به زبان ساده به رقبای سیاسی مون هرچند ضعیف - یا به باور ما پرت از معرکه - برخورد نامناسب نکنیم. همچنین باید متوجه بود که ما عمیقا به همراهی همه، هر چند محدود و با اگر و مگر و ... در کارزارهای بعدی نیاز داریم.
2- تحولات اجتماعی رفتاری اساسا پیچیده دارند و ما به علت یک سرکوب امنیتی مافوق تصور، از حداقل تشکل یافتگی و ارتباط دوجانبه با مردم، نهادها و شبکه ی اجتماعی و ... برخورداریم. حتی وقتی این دو ضعف اساسی هم وجود نداشته باشد که دارد، پیشبینی حرکت متنوع مردم در حین تحولات سیاسی پردامنه، کاری بسیار دشوار است. به همین دلیل بهتر است نسخه نپیچیم و به سیالیت جنبش احترام بگذاریم و اگر خودمان یا رهبرانمان راهکاری ارائه می دهند، آن را مطلق نگیریم و اگر دیگرانی نمی پذیرند و راه دیگری را تجربه می کنند، محکوم نکنیم. بگذاریم فضای خلاقیت جمعی فعال و زلالی که تا کنون داشته ایم، کارش را بکند و برایندی را برای عمل آگاهانه بیافریند.
3- هدف همه ی فعالان سیاسی از هر طیف باید جلب نیروهای هر چه بیشتر از میان ده ها میلیون مردمی به جنبش باشد که از نظام ناراضی اند، اما هنوز به توانایی خود در چرخش اوضاع باور ندارند و به کارزار مبارزه نپیوسته اند... طوری رفتار نکنیم که انگار مخاطب خود را رقیبانمان می شناسیم و اگر همه طرفدار این یا آن شدیم مشکل حل می شود. تنوع ما فضای بهتری برای جلب مردم بوجود می آورد، چرا که در جذب لایه ها و طیف های مختلف، استعداد متفاوتی داریم...
4- دوگانگی نیروها که در جریان شرکت یا عدم شرکت در انتخابات خود را نشان داد، منعکس کننده ی نوعی دوگانگی ریشه ای در جامعه ی ما بر اساس باور به اصلاح پذیری و اصلاح ناپذیری حاکمیت است. ما دوگروه مردمیم با دو باور. این به داخل و خارج شکسته نمی شود. این به چپ و میانه قابل تقسیم، وبه این نسل و آن نسل قابل استناد نیست. راهبری دوگانگی ها و حتی چندگانگی ها از عناصر مهم موفقیت در به هدف رسیدن جنبش است.
5- اعتصاب عمومی مردم در کردستان به دعوت احزاب و سازمان های سیاسی و اعتراض وسیع و پر دامنه علیه اعدام ها در سراسر کشور نشان داد، نقش آفرینی نیروهای سکولار در این جنبش تا چه اندازه مهم و با ارزش است. نمی توان جنبش را به تشکل های اصلاح طلب خلاصه دانست و به دفع دیگران پرداخت و به موفقیت آن، امید چندانی داشت.
6- محدودیت های رهبران جنبش سبز در داخل کشور باعث می شود نتوانند موضع رسمی در باور به اتحاد با "دیگر" نیروهای مبارز علیه دولت کودتا و آقابالاسر هایش بگیرند. العاقل و فی الاشاره... مصاحبه ی مطبوعاتی اخیر را خوب گوش بدهیم... بطور ضمنی این را دارند مورد تاکید قرار می دهند. آن ها نیز به اتحاد عمل همه جانبه برای پیروزی بر "آقایان" باور دارند و در این راه تلاش می کنند.
7- نیروهایی نیز وجود دارند که با شعار براندازی کل نظام، در حذف رهبران جنبش سبز سر از پا نمی شناسند و از هر فرصتی برای پیشبرد اهداف خود به صورت مستقیم و غیر مستقیم استفاده می کنند. آن ها که مبارزه با رژیم را به تاریخچه ی مبارزات سازمانی خود خلاصه می دیدند، از عظمت جنبشی با شکل و محتوای متفاوت با عرایض شان جا خورده و تا حدی عصبی هستند، اما به نظر من در نهایت راهی جز پیوستن به آن در حد و حدود آرایشان در میان مردم نخواهند داشت. ما باید حوصله کنیم. یکی از بزرگترین خطاهای رهبران انقلاب بهمن، بویژه خمینی، بعد از انقلاب در همین نکته بود و پای رژیم برآمده از انقلاب را به ورطه ی جنون و جنایتی در سرکوب رقبای سیاسی اش کشید که وقتی پیروز از آن بیرون آمد، ماهیتی دگرگونه داشت. ما باید با درس گیری از آن دوران به جای حذف بر جذب متمرکز شویم و ظرفیت های سیاسی خود را در این زمینه بالا و بالاتر ببریم.
۴ نظر:
عمو نوشته ی شما رو می خونم می بینم که واقعا درست می گین شما، ولی بعضی اوقات نمی دونم چرا از کنترل خارج می شه
برخورد خودم رو می گم عمو
این مطلب شما با بقیه مطالبی که من تاکنون خوانده ام و در باره شان اظهار نظر کرده ام، فرق دارد و خواننده پیش از من نیز به روز من افتاده بود، احتمالا.
تز اول انتزاعی و گیج کننده است. من تصمیم گرفتم کپی کنم و رویش خم شوم، مورد تأمل قرار دهم و حلاجی کنم، ولی دیدم که یا باید به زور فانتزی از عالم انتزاعی به عالم مشخص بگذرم و یا درک مظور نویسنده محال است.
ما در جامعه طبقاتی با نیروهای طبقاتی مختلف روبرو می شویم.
وقتی شما از نیاز به همراهی همه صحبت می کنید، این همه از سلطنت طلب ها، تا سرتنت طلب ها و راست های تا مغز استخوان وابسته به امپریالیسم را شامل می شود.
ما مجبوریم عالم کلی تجرید را ترک کنیم و چیزها را به نام بنامیم و گرنه خواننده نظر ما گیج خواهد شد.
من دلم می خواهد که این مطلب بازنویسی شود و مورد بحث قرار گیرد.
اگر وقت کردید، لطفا این کار را بکنید.
http://hadgarie.blogspot.com
اون دوستمون از خوندن مطلب گیج نشده، به خودش انتقاد کرده که چرا از دستش در می ره و به دیگرانی حمله می کنه که به نظر می رسه حس کرده نباید می کرده.
فکر کنم سوء تفاهم شده.
و اما کلمه در پاراگراف، پاراگراف در متن یک نوشته، نوشته در چارچوب مثلا یک وبلاگ معنای واقعی خود را می یابد... برخورد جداگانه به یک گزاره می تواند به همین دلیل باعث سوء تفاهم شود.
آن نوشته بحثش را به چارچوب جنبش سبز خلاصه کرده است. پس همه یعنی همه ی طرفداران جنبش سبز.
عده ای را هم مشخص کرده که راه دیگری را پیش می گیرند: "نیروهایی که با شعار براندازی کل نظام، در حذف رهبران جنبش سبز سر از پا نمی شناسند..." ضرورتی ندیدم با نام آوردن از این و آن اصل موضوع را کم رنگ کنم
ارسال یک نظر