جمعه، اسفند ۱۲، ۱۳۹۰

بازهم از فیس بوک

داشتم فکر می کردم که کاش می شد شبکه فیس بوک مانند دیگری با تعاریف دیگر داشت. یادتان می آید بی بی سی چند وقت پیش نوشت که یکی از شرکای بنیانگذار فیس بوک سایت جدیدی را طراحی کرده که می توان در آن شبکه هایی مثل فیس بوک و با ویژگی های دیگر ساخت و بکار گرفت؟ من در همین وبلاگ به آن اشاره داشتم. راستی این خبر چه شد و چرا این نوآوری وارد «بازار» نشده است.
اما فکر کنیم برای مثال بشود تعریف دیگری از share کردن داد. مثلا اینکه هیچکس هیچ موضوعی را در صفحه خودش نتواند share کند و این کار تنها در صفحه دوستان ممکن باشد، آن هم به شرط اینکه آن دوستان بعدا like بزنند. یا مثلا اگر link ی بیش از ۵ تا like خورد، دوستان دوستان هم می بینند و اگر ۱۰ نفر یا بیشتر ... public  می شود و همهٔ اطرافیان می بینند.
یا برای مثال، تنها کسانی می توانند friend بشوند که یک status ده خطی را با یکدیگر تنظیم و ویرایش کنند و ... و صد ها مدل دیگر و رشد یافته تر و فکر شده تر از این ها...و خلاصه اینکه که آدم ها مجبور باشند کار مشترکی بکنند تا در شبکه شان حضور یابند...
مسلما کوچکترین تغییری در مبانی کار شکل و نوع ارتباط ها و فرهنگ حاصل از آن را تغییر خواهد داد.
در زندگی اجتماعی ما  هنوز هیچ زیرساخت و «فضا» یی وجود ندارد که به اندازهٔ فیس بوک فردگرایانه باشد (نه در شرکت ها، نه در صنعت، نه در کشاورزی... حتی در بازار هم اتحادیه ها و سندیکاهای کارفرمایی واحدهای صنفی را به هم پیوند می دهند). در فیس بوک یک مدیریت بسیار متمرکز (یک درصدی هم نیست، صد درصدی است) نه تنها اختیار مدیریت همهٔ سیستم را بلکه مالکیت همهٔ دارایی های اطلاعاتی به اشتراک گرفتهٔ همهٔ اعضا را در اختیار دارد. این ساختار به اصطلاح افقی flat در واقع به شدت عمودی است و همهٔ ما را تبدیل به مهره هایی برای ثروت اندوزی خود کرده است. ما صدها میلیون انسان در اینجا اطلاعاتی را می آفرینیم و با اشتراک گذاشتن آن در واقع از خود سلب مالکیت می کنیم، که مبنای اصلی سودسازی های میلیارد دلاری فیس بوک است و این در حالی است که نه تنها سهامدار آن نیستیم، مزدی هم نمی گیریم و مدیران این ساختار در حال گسترش مسئولیتی هم در برابر منافع فردی تک تک ما قائل نیستند. حتی نظری هم از ما نمی پرسند، و پاسخگوی هیچکدام از ما نیستند.
چرا؟ اینجا نه یک «فضای عمومی» بلکه یک شرکت خصوصی است. حتی شدید تر از خود اینترنت. در این ساختارهای تازه که می رود تا فردای ما را رقم بزند نه تنها انتخاب و انتخاباتی در کار نیست، حتی روزنامه و مجله ای هم خوانده نمی شود. رادیو و تلویزیون هم ندارد. هیچ گزارشی هم وجود ندارد. ما به «سپهر» ی نقل مکان کرده ایم که چیز زیادی از آن نمی دانیم و اختیاری هم بر آن نداریم و جالب اینکه من حتی علاقه ای هم برای شناخت از آن در بین اطرافیانم نمی بینم.
و بدین گونه است که فیس بوک بعنوان تبلور عالی ترین شکل از individualism ، زیر ساختی را بوجود آورده که این فردگرایی جهانی شود. و این همان موج سوم جهانی سازی است که توماس فریدمن یکی از نظریه پردازان زنده و فعال نولیبرالیسم واقعا موجود جهانی، برنامه ریزی آن را اعلام داشته است. 
شبکه و ارتباط شبکه ای قطعا یک دستاورد عظیم بشری است. «فضا» ی شبکه ای قطعا پیوند عظیمی را بین ما بوجود آورده و در این شکی نیست. اما این ماییم که به هم پیوسته ایم و این اشتیاق وافر ما به همپیوندی است که این شبکهٔ عظیم را بوجود آورده است. بدون ما فیس بوک یک نرم افزار نه چندان پیچیده ای است که قیمت چندانی هم ندارد و آنقدر کم ارزش بوده که سهامش را به جای مزد به اولین نیروهای کاریش داده است.
بیایید این بازی را به هم بزنیم و با راهکارهای خلاقانهٔ خود این فضا را به فضای کار جمعی تبدیل کنیم، والبته این کار وقتی جمعی به معنای درست کلمه است که نه تنها هویت و ارزش های فردی ما را نفی نکند، بلکه با برقراری ارتباط منطقی بین آن ارزش های فردی با منافع اجتماعی هر چه بیشتر بارور سازد. 
اصلا بیایید بیشتر در بارهٔ فیس بوک فکر کنیم و در بارهٔ آن بنویسیم و جستجوگر باشیم، مگر ما انسان های اندیشمندی نیستیم؟

هیچ نظری موجود نیست: