چهارشنبه، آبان ۱۲، ۱۳۹۵

شناخت لحظه ها

می گه : می شه بپرسم تو اگه الان جای اون بودی چی کار می کردی؟
می گم: می دونی. خیلی از ماجراها قبل و بعدی داره که این لحظه شون به اون وابسته است. گاهی وقت ها وقتی آدم کشیده شد به یک نقطه ای، قدم های بعدیش دیگه روشنه و خیلی هم حق انتخاب نداره. بد و بدتری هم در کار نیست که آدم بتونه خودش رو سرگرم یا دلگرم کنه. 
می گه: «می شه یک مثال بزنی، بفهمم چی می گی؟»  
می گم: فکر کن از یک بلندی پریدی پایین؛ وسط هوا ازت بپرسن: خوب، حالا می خوای چیکار کنی؟ عقل سلیم می گه که فعلا کار دیگه ای نمی شه کرد. باید بخوری زمین. بعد بسته به اینکه چقدر آسیب می بینی، می شه دوباره فکر کرد و تصمیم گرفت که چی کار باید کرد.
توی هر روندی، یک نقطه هایی برای تصمیم گیری هست. یک جاهایی هست که حق انتخاب وجود داره. اونجاهاست که می شه انتخاب کرد و تصمیم گرفت. هر نقطه ای نمی شه ایستاد و فکر کرد درست تو همین لحظه است که باید تصمیم بگیری. اگه آدم می خواد تحقیق کنه، می خواد مشورت کنه، می خواد چه می دونم «استخاره کنه» ...باید اون لحظه ها رو بشناسه و درک کنه.
می دونین:
 شناخت و درک لحظه هایی که تصمیم گیری توشون مهمه، یک «مهارت زندگیِ» سرنوشت سازه... باید یادش گرفت.

هیچ نظری موجود نیست: