یک چیزی تو ترانه خونی خیلی از خواننده ها تو چشم می زنه و اون اینه که خوندنشون حس و حال نداره. دلیلش هم روشنه. همه تحصیل کرده و کلاس دیده اند. کلاس درس هم خاصیتش اینه که خوانش رو درست می کنه، حس موسیقیایی رو خراب. به نظرم می رسه انگار می خوان صداشون رو تحت کنترل داشته باشن.
تا اونجا که من فهمیدم، «اعمال» مدیریت عقلانی، هر کار هنری رو خراب می کنه. چرا؟ چون مغز فقط توی یک «مود» کار نمی کنه. برای مثال خواب دیدن هم کار مغزه، ولی توی یک مود دیگه انگار بالا اومده. رویا و تخیل هم همینطوره. حالا نریم تو کار بحث علمیش که ظاهرا ۴ تا ۵ سطح یا حالت کار در مغز بازشناسی شده.
می دونین؟
صدا باید از جای دیگه ای فرمان بگیره و اون هم حس جنون آمیز درونی خواننده است. درست خوندن باید اون قدر درونی شده باشه که مزاحم کار نشه.
اصلا بسیاری خوندن های بکر پر از غلط تاثیر گذارتر از این خوندن های مدیریت شده است.
یک خواهش:
چون من هیچ تخصصی در موسیقی ندارم، این حرف هام رو هم همون «کلاس ندیدگی» حساب کنید.
تا اونجا که من فهمیدم، «اعمال» مدیریت عقلانی، هر کار هنری رو خراب می کنه. چرا؟ چون مغز فقط توی یک «مود» کار نمی کنه. برای مثال خواب دیدن هم کار مغزه، ولی توی یک مود دیگه انگار بالا اومده. رویا و تخیل هم همینطوره. حالا نریم تو کار بحث علمیش که ظاهرا ۴ تا ۵ سطح یا حالت کار در مغز بازشناسی شده.
می دونین؟
صدا باید از جای دیگه ای فرمان بگیره و اون هم حس جنون آمیز درونی خواننده است. درست خوندن باید اون قدر درونی شده باشه که مزاحم کار نشه.
اصلا بسیاری خوندن های بکر پر از غلط تاثیر گذارتر از این خوندن های مدیریت شده است.
یک خواهش:
چون من هیچ تخصصی در موسیقی ندارم، این حرف هام رو هم همون «کلاس ندیدگی» حساب کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر