سه‌شنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۴

رويشي بيدريغ

اين شعر هم مال همون موقع هاست. برا بازنويسيش از ذهنم كمك گرفتم. بازرويش رو اينجا ندارم. اگه يه كمي خطا داره و با متن كتاب نمي خونه منو ببخشيد

بي غريو دريغ
بي شتاب حضور
با شبنم براده ي خورشيد
بر صلابت پر انعطاف شاخه هاي نحيف
حصار رازناك خاك را شكافتيم

سپيده دم سرودي را مي خواند
كه نتش را سارها با سكوت
بر سيم هاي موازي
نگاشته بودند
و نسيمی شور انگيز
پرچين هاي پيچك پوش راه را
به آهي آميخته بود

قد كشيديم
سر كشيديم
خشخش خوشه ها را شنيديم

تيغ در كف مي رسند باز
درو مي شويم بي كم و كاست
رويش و داس
خلاصه ي ماست

هیچ نظری موجود نیست: