دوشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۸۴

زندگي ماجراي عجيبي يه

هيچ ديدي زندگي چه چيزايي عجيبي جلوي پاي آدم مي ذاره؟
فكر كن يه دوست قديمي اي داشتي كه بعد ها باهات رفتار افتضاحي داشته. تو رو به خاطر زندگي يه متفاوتت يه ديونه ي احمق ناميده، لجن مال كرده و همه كاري كرده كه تو رو تو جمع دوستات و محيط زندگيت خراب كنه. و تو به اجبار سال ها از اون فاصله گرفته باشي0
فكر كن اون بد رفتارترين آدمي بوده كه تو جمع رفقات داشتي ولي با تلاشي زياد برا خودش آقاي دكتري شده و برو و بياي بهم زده و استاد دانشگاهي شده و مطبي راه انداخته و مردم را به اصطلاح روان درماني مي كنه و انتشارات و تحقيقاتي هم داره و خلاصه از نظر معيار هاي اجتماعي اين جمهوري اينچناني شخصي موفقي هم قلمداد بشه، و اونوقت توي بيچاره كه اونو خوب مي شناسي از فكر بلايي كه بوسيله او ممكنه سر مريضاش بياد بدنت بلرزه0
حالا بيا و تصور كن دختر دلبندت كه خيلي هم به تو علاقه داره و بهت احترام مي ذاره، بخواد عروس اون بابا بشه چون خوب با پسرش كه هيچ تضادي هم با اون پدر در عمل نداره دوست شده و به اون علاقه داره و حالام با اون خانواده به سفر و گردش مي ره و هي برات از احساس خوشبختي در اين هم نشيني هاي بسيار دلنشين تعريف مي كنه0
مي دوني آدم خوب چاره اي نداره جز اينكه به خواسته ي ديگران احترام بذاره و اون ها رو بپذيره، ولي از خودش و زندگي اي كه انگار تفاوتي نمي ذاره مايوس مي شه 000

۱ نظر:

ناشناس گفت...

amu jan nasle jadid az ekhtelafat,kine o doshmani ha farari and. faryad mizanand:"take it easy!"...ba arezoohaye khoob..