یکشنبه، دی ۱۱، ۱۳۹۰

دنیای دیوانهٔ دیوانه

فکرش رو بکن!
هنوز درست و حسابی خوابم نبرده بود که یکی زنگ و زد و گفت:
 -خبر رو شنیدی؟
- چه خبری؟
- مگه خبر نداری؟
- از چی؟ چی شده؟
- که تنگهٔ هرمز رو بسته اند...
- چی؟ کی؟ من چند ساعتی مهمونی بودم خبری نشنیده ام ... کی گفته؟
- تلویزیون... اینها داره دوباره می گه
- کدوم تلویزیون؟
- من چه می دونم... این آقای خیاط باشی الان گفت که به من خبر رسید تنگهٔ هرمز را بسته اند ...
پریدم پشت کامپیوتر همه جا رو زیر رو کردم، چنین خبری نیست. دنبال خیاط باشی و تلویزیون های ایرانی لس آنجلسی گشتم... پیداش نکردم ...و با اضطراب و نگرانی دوباره خوابیدم.
ساعت ۵ صبح دوباره تلفن زنگ زد. از خواب پریدم و گوشی رو برداشتم. یک دوستی از ایران زنگ زده می گه :
- کی میائید تهران آخه ما دلمون تنگ شده ...
نمی دونم ما کی از این جنگ روانی راحت می شیم و به جای شنیدن کشتار اعضای خانواده توسط بابا نوئل ایرانی، خبر خوش آزادی و صلح می شنویم.
می دونی؟ خوبیش اینه که امید هنوز بعنوان جرم شناخته نشده  ...

هیچ نظری موجود نیست: