شنبه، آبان ۰۸، ۱۳۹۵

اﻧﺘﻘﺎﺩ

اﮔﻪ ﺑﻪ ﻛﺴﻲ اﻧﺘﻘﺎﺩ ﻛﺮﺩﻳﺪ و ﺩﻳﺪﻳﺪ ﻋﺼﺒﺎﻧﻲ ﻧﺸﺪ; ﻭاﻛﻨﺶ ﺗﻨﺪﻱ ﻧﺸﻮﻥ ﻧﺪاﺩ; ﭘﺘﻪ ﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺭﻭﻱ ﺁﺏ ﻧﺮﻳﺨﺖ; ﺑﺪﻭﻧﻴﻦ اﻧﺘﻘﺎﺩﺗﻮﻥ, اﻧﺘﻘﺎﺩ ﺑﺪﺭﺩ ﺑﺨﻮﺭﻱ ﻧﺒﻮﺩﻩ, ﭼﻮﻥ اﻧﮕﺎﺭ ﺗﺎﺛﻴﺮ اﻧﺘﻘﺎﺩ ﻫﻤﻴﻦ ﻫﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻢ.
ﻣﻲ ﺩﻭﻧﻴﻦ اﻧﺘﻘﺎﺩ اﺻﻼ ﻣﺸﻜﻞ ﺳﺎﺯﻳﺶ ﺑﻴﺸﺘﺮ اﺯ ﺧﺎﺻﻴﺖ ﺷﻪ, ﺣﺘﻲ ﻭﻗﺘﻲ اﺯﺗﻮﻥ ﺧﻮاﺳﺘﻪ ﺑﺸﻪ ﻛﻪ اﻧﺘﻘﺎﺩ ﻛﻨﻴﺪ...
ﭼﺮا ﻭاﻗﻌﺎ

پنجشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۹۵

ﻛﺎﻧﺖ ﮔﻮﻧﻪ

ﻣﻦ ﻣﻲ اﻧﺪﻳﺸﻢ, ﭘﺲ ﻫﺴﺘﻢ;
ﺗﻮ ﻣﻲ اﻧﺪﻳﺸﻲ,  ﭘﺲ ﻫﺴﺘﻲ;
ﻣﺎ ﻣﻲ اﻧﺪﻳﺸﻴﻢ, ﭘﺲ ﺟﻬﺎﻧﻲ ﻧﻴﺰ ﻫﺴﺖ-  ﺟﻬﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﻲ اﻧﺪﻳﺸﻴﻢ.
ﺗﻮ ﻣﻲ ﺭﻭﻱ و ﺟﻬﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﻲ اﻧﺪﻳﺸﻴﺪﻳﻢ ﻫﺴﺖ.
ﻣﻦ ﻣﻲ ﺭﻭﻡ و ﺟﻬﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﻲ اﻧﺪﻳﺸﻴﺪﻳﻢ ﻫﺴﺖ.
ﭘﺲ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﺎ و ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺎ ﻫﺴﺖ;
ﭼﻨﻴﻦ ﺟﻬﺎﻧﻲ ﻧﻤﻲ ﺗﻮاﻧﺪ ﺯاﺩﻩ ﺫﻫﻦ ﻣﺎ ﺑﺎﺷﺪ.

یکشنبه، آبان ۰۲، ۱۳۹۵

ﭘﻴﺸﻲ ﻣﺎ


اﻳﻦ ﺁﻗﺎ ﭘﻴﺸﻲ ﻣﺎ ﺧﻴﻠﻲ ﺑﺎﺣﺎﻝ ﺷﺪﻩ. ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻣﻲ ﺧﻮاﺩ ﺑﺮﻩ ﺑﻴﺮﻭﻥ, ﻣﻲ ﺭﻩ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻲ اﻳﺴﺘﻪ و ﻣﻴﻮ ﻣﻴﻮ ﻣﻲ ﻛﻨﻪ: ﻳﻌﻨﻲ ﺑﻴﺎﻳﻴﺪ ﺩﺭﻫﺎ ﺭا ﺑﺎﺯ ﻛﻨﻴﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮﻡ ﺑﻴﺮﻭﻥ.
ﻭﻗﺘﻲ ﻫﻢ ﻛﻪ ﻛﺎﺭﺵ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﻲ ﺷﻪ, ﻣﻴﺎﺩ ﭘﺸﺖ ﭘﻨﺠﺮﻩ و ﻣﻴﻮ ﻣﻴﻮ ﻣﻲ ﻛﻨﻪ, ﻳﻌﻨﻲ ﺑﻴﺎﻳﻴﺪ ﺩﺭ ﺭا ﺑﺎﺯ ﻛﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ. ﻣﻌﻂﻞ ﻫﻢ ﻛﻪ ﻣﻲ ﺷﻪ ﻟﺤﻨﺶ ﺣﺎﻟﺖ ﺗﺤﻜﻤﻲ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﻩ...اﻧﮕﺎﺭ ﻛﻪ اﺭﺑﺎﺏ ﺧﻮﻧﻪ ﺳﺖ.

دوشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۹۵

فقر و ثروت در درون شهر



متوسط درآمد کسانی که توی محلۀ ما زندگی می کنند 250 هزار دلار در ساله. طبعا همه چنین درآمد سالانه ای ندارند. بعضی ها خیلی خیلی بیشتر دارند و بعضی ها در خط فقر (با استاندارد کانادایی) زندگی می کنند. خانه های چند میلیون دلاری زیبا و مجلل ابهتی به این محله داده و خوب هر تازه واردی که بیاد اینجا احساس می کنه همه دارند توی بهشت و در ناز و نعمت کامل زندگی می کنند.
اما در اینجا گروه های اجتماعی مختلفی زندگی می کنند که تنها با دقت بیشتر تفاوت آن ها معلوم می شود.
- عده ای صاحب این خانه ها هستند و اصلا اینجا زندگی نمی کنند. آن ها این خانه های دو نیم طبقه (دو طبقه و یک زیر زمین) را خریده و اجاره می دهند و درآمد شصت هفتاد هزار دلاری آن در سال درآمدی جانبی در زندگیشان است.
- گروه دوم خانه را خریده خودشان در یک طبقه زندگی می کنند و بقیه را بعنوان کمک برای پرداخت وام بانکیشان اجاره داده اند.
گروه سوم اجاره نشینان طبقه های بالا هستند
و گروه چهارم اجاره نشینان زیر زمین.
سطح درآمد این ها هم بسیار متفاوت است. صبح که از پنجره نگاه کنی، بخشی ساعت ۶ سر کار می روند، بخشی ساعت ۷:۳۰ و بخش هم ساعت ۸:۳۰ و .... از طرف دیگر، بخشی ساعت ۵ بر می گردند، بخشی ۷ و بخشی ۸ و ۹ ...
عده ای ماشین دارند. عده ای با پای پیاده می روند و می آیند.
شهرهای دوران معاصر پیچیدگی های زیادی پیدا کرده. فقر و ثروت در آن ها گاه برخلاف کاخ و کوخ های شناخته شدهٔ دوران گذشته، اشکال پنهان تری یافته که تظاهر گذشته را ندارد. برای مثال لباس های پاره مد روز است و گاه حتی نمی شود فقر را حتی از روی لباس هم تشخیص داد.
برای همین هم وقتی می شنویم در تورنتو درصد قابل اعتنایی از بچه ها گرسنه به مدرسه می روند، خیلی تعجب نکنید. این ها پروپاگاندایی نیست که مثلا چپ ها علیه سرمایه داری!؟ می کنند، واقعیت های پنهان شهر است و رسانه های رسمی هم عنوان کرده اند.

یکشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۹۵

داخل و خارج

یک عده ای از اصطلاح «نیروهای سیاسی داخل» و «نیروهای سیاسی خارج» زیاد استفاده می کنند و گاهی هم حکم می دهند که «خارج نشین ها» نباید در سرنوشت داخل دخالت کنند، چون مثلا نمی دانند اینجا چه خبر است.

این دوگانهٔ تبلیغاتی را البته بیش از هر زمان در موقع انتخابات و داغ بودن بازارهای سیاسی انتخاباتی شاهدیم.

می توان پرسید نیروهای داخل چه کسانی هستند و نیروهای خارج کدام؟
این دوگانه به شکلی به کار می رود که احزاب و سازمان های اصلاح طلب، و اعتدلالی قانونی، داخلی و نیروهای ملی گرا، دمکرات، چپ و ... عملا غیر قانونی در کشور، نیروی مستقر در خارج تلقی شوند. 
نیروهای خارج از چپ ها، ملی ها، و ... گرفته تا مجاهدین و سکولار ها و ... همگی در داخل هم فعال اند و هوادارانی دارند که البته اغلب بخش علنی فعالیت های آن رامی توان تنها تا حد محدودی در زندان سراغ کرد. چراکه سرکوب، هر گونه حق سخن گویی آزادانه را از آن ها گرفته است.  نیروهای اصلاح طلب نیز علاوه بر آنکه هوادارانی در خارج دارند، از سازمان ها و تشکل های مستقری هم در خارج از کشور برخوردارند. پس هدف از سلب حق «نیروهای خارج از کشور» از سیاست ورزی چیزی  جز حق انحصاری ائتلاف اعتدالی - برای دخالت در امور سیاسی اجتماعی کشور نیست. 
به دام این شیوه برخوردهای غیر دمکراتیک نباید افتاد.
آنچه واقعا وجود دارد داخل و خارج نیست. نیروهای سیاسی در کشور ما درست مانند اغلب کشورهای جهان به دو گروه منتقد و مخالف تقسیم می شوند. گروه اول آن هایی هستند که این رژیم فاسد را به هزار و یک دلیل منطقی و غیر منطقی هنوز بهتر از هر گزینهٔ ممکنی می دانند و تنها خواهان اصلاحاتی در همین چارچوب هستند و طبعا تا حد زیادی تحمل می شوند،
و گروه دومی که ادامه حکومت رژیم موجود را فاجعه ای برای کشور می شناسند و خواهان تغییرات رادیکال در نظام سیاسی کشور اند و در یک رژیم دیکتاتوری سرکوب می شوند.
می توان به گروه اول تعلق خاطر داشت یا گروه دوم و از این هواداری دفاع کرد. 
اما اگر کسی چیزی را طور دیگری وانمود می کند و بیان می کند که برایش حقانیت تبلیغاتی ببار بیاورد، می توان تصور کرد اشکالی باید متوجه اهدافش باشد که به شکل شفاف و صریح قابل بازگویی و دفاع نیست.

شنبه، مهر ۲۴، ۱۳۹۵

آلودگی های روانی


عزیزی برام نوشته:
«عمو! شبا اضطراب خفم ميكنه / الان تو اين لحظه ارومم /  همش با خودم حرف ميزنم /  تونستن هاي سابق رو ياداوري ميكنم كه نترسم... /  ول كنم خودمو، رفتم /  پام ليز ميخوره، ميرم اون ته / اونجا كه همه چي از همه ور حمله ميكنن به تن بي دفاع و نحيف تو! /  چقدر طاقت آدم بالاست!! / در ترس هاي آتيم اين لحظه رو بايد يادم باشه! / لحظه پررنگ و مهميه...حاشيه امني به اختيار و به زحمت ساختم برا خودم در تند باد حوادث اين روزها...»

شب پای کامپیوتر نبودم که نوشته رو ببینم. صبح زود که پاشدم پای کامپیوتر رفتم و پیامش رو دیدم و براش نوشتم:
دنیای ما پر از آلودگی های روانیه... این دور و ورهای بسیار شیک و تمیزِ  پر از وسایل و امکانات مدرنی که فکر می کنیم محشره، بسیار هم آلوده ست. آلوده به عملیات روانی رسانه ای، آلوده به ناامنی های کاری و شغلی و اقتصادی، آلودگی های صوتی، آلودگی های موجی، آلودگی های هجوم های تبلیغاتی، آلودگی های ناشی از کار بیش از حد با ماشین و کامپیوتر، آلودگی های ناشی از انفراد و طردشدگی، آلودگی های ناشی از  ترس از آینده، آلودگی های متاثر از «از خود بیگانگی» و «نا به جایی»، یا رقابت های افراطی، امتحان و امتحان و امتحان، سرعت های شتاب گیرنده و ....چه و چه ...
این یعنی - اگه بخواهیم با آلودگی های شیمیایی و میکروبی قیاس کنیم - ما داریم وسط یک زباله دان بزرگ زندگی می کنیم و متاسفانه آموزش ها و مهارت ها، سنت های بهداشتی و کنترل های قانونی و اجتماعی، و خدمات لازم بهداشی اش را هم نداریم، و چون بسیاری از ما در راه بهبودش هم نه تلاشی می کنیم و نه مبارزه ای، امیدی به تغییرش هم نداریم. 

معلم مون می گفت، اگر مهارت های لازم برای مدیریت بسیار پیچیدهٔ استرس های ناشی از اوضاع را یاد نگیریم، همه مون قطعا بیمار می شویم، چون روان ما برای چنین شرایطی ساخته نشده...
هر چی بیشتر می گذره می بینم چقدر درست گفته.

بلال تراپی


کارفرمایی داشتم که هر هفته میومد کارخونه و با هم ساعت ها برای بازدید خطوط تولیدی به واحدهای مختلف می رفتیم. او عادت داشت به افرادی که خیلی خودشان را مطرح می کردند، القابی بدهد و اونا رو با سخنان شیرینی که ما به ازای عملی چندانی هم نداشت، به دویدن هر چه بیشتر تشویق کنه. روشش هم جالب بود. کسی اگر کارگر بود، می گفت سرپرست هایی مثل شما ...رئیس بود می گفت ما به مدیرهایی همچون شما ...
او که می رفت این افراد به سراغ منه مدیر کارخانه میامدند و پیگیر حکم جدیدشون می شدن. اگه کمتر از لقب اعطا شدهٔ صاحب شرکت را بکار می بردی معنیش این بود که او حتما می خواسته این افراد ارتقا پیدا کنند و تو بودی که مخالفت می کردی و ... حالا بیا و درستش کن. آخه مگه یک قسمت چن تا رئیس و مدیر می تونست داشته باشه.
من هم یاد گرفته بودم، همیشه به یک بهانه ای به شکل غیر مستقیم، قصهٔ مشهوری رو تعریف کنم که اسمش رو گذاشته بودم «بلال تراپی».
حتما همه بلدید دیگه...
سورچی های قدیمی یک بلالی رو جلوی اسب ها آویزان می کردن و اسب ها به خیال اینکه اگه برند جلو بهش می رسن و اونو گاز می زنن، کالسکه رو به دنبال خودشون می کشیدن و جلو می بردن...

می دونین؟
بلال تراپی ها همیشه اشکالی به این سادگی و روشنی نداره... باید مواظب بود به کمک جاه طلبی های مون، آدم رو بی خودی ندوانند...

پنجشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۹۵

ترس

هما یک بسته کامل فیلم «اکیرو کوروساوا»  فیلم ساز شهیر ژاپنی رو برامون اوورده. دیشب بازش کردیم و آخرین فیلمش رو تماشا کردیم که در سال ۱۹۹۳ ساخته: «مادادایو»

یک نکته ای توی فیلم بود که تا شنیدم ، به خودم گفتم، چه عالی، باید تو وبلاگ بنویسم.
چرا؟
چون خیلی چیزها هست که ما همیشه باهاش روبروییم، ولی وقتی به علت وجودی شون دقت می کنیم،  اونو نمی دونیم. 

ماجرا از این قرار بود که، آقای معلم قهرمان فیلم  که سنی ازش گذشته بود، می گفت از بچگی از تاریکی می ترسیده. شاگرداش از این عادت معلم شون که خیلی دوسش داشتند تعجب کرده و به او خندیدند. منم توی دلم خندیدم. 

من تلاش زیادی کرده و یاد گرفته بودم از تاریکی نترسم.  یادم میاد کالج فیلمسازی که می رفتم، شب از توی جنگل بر می گشتم خونه. جاهایی بود که اصلا نمی دیدم و کورمال کورمال راه رو که بلد بودم ادامه می دادم. فکرم هم همیشه این بود که تاریکی ترس نداره و خونده بودم خطای ترس از تاریکی رو ماییم که به بچه ها در کودکی یاد می دیم.
 توضیح بسیار ساده و روشنگر آقا معلم برام تکون دهنده بود. آقا معلم اما با کمی مکث گفت:

آدم باید از تاریکی بترسه، چون تاریکی مانعی ست که نمی ذاره خطرهایی رو که ممکنه تهدیدمون کنه ببینیم...

می دونین؟ 
به خودم گفت احمد آقا! باید از تاریکی ترسید، از مهارتت توی این زمینه خیلی هم با غرور یاد نکن.
هما با اشاره به نوشته ای که یکی از عزیزان در فیس بوکش گذاشته بود، گفت:

آنتونیو گرامشی:
هوشم می گه بدبین باش
اما دلم می گه خوشبین باش

چهارشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۹۵

فضای مجازی / فضای واقعی

خیلی جاها دیدم این حرف تکرار می شه که فضای مجازی رو ول کنید و به فضای واقعی برید. یا مبارزه در «فضای واقعی» اتفاق میفته و نه «فضای مجازی» ...
بحث فضای مجازی و فضای واقعی البته بحث ساده ای نیست ، اما یک چیزی روشنه و اون اینکه این دو فضا چنان در هم تنیده شده و این درهم تنیدگی رو به افزایشه که جداکردن آن ها و یکی را بی ارزش تر دیدن و یکی را پر ارزش تر، معنای راست و درستی نداره.
وقتی صحبت از آدم ها می کنیم، نا خودآگاه با پدیده ای به نام ارتباط و ارتباطات مواجهیم. شیوه ارتباط بین آدم ها یکی از عوامل مهم چگونگی فعالیت جمعی و گروهی آن هاست. فضای مجازی شیوه ارتباط آدم ها را تغییر کمی و کیفی داده  و کنترل این ارتباط ها رو چه موافق باشیم و چه مخالف، در دست گرفته. به همین دلیل فضای مجازی در همه فعالیت هایی اجتماعی و گروهی آدم ها و صد البته امر مبارزه اجتماعی یا سیاسی آن ها دخالت کرده و می کنه.

 درست به همین علت، فضای مجازی  بسیار مهمه. البته کارش این نیست که جای فضای واقعی را بگیره. نه، نمی گیره، اما بی اعتنایی به اون هم فضای واقعی را برای ما واقعی تر از اونی که هست نمی کنه. شاید باید یاد بگیریم از چی کجا و چگونه استفاده کنیم ...

ﺁﻭاﺯﻫﺎﻱ ﺁﺏ (از وبلاگ نابجایی)


بیابان همان بی آبان است؛
آب، آبادانی
و چشمه، چشم و چراغ کوهستان.


پاره سنگی بودم...(ادامه)


یکشنبه، مهر ۱۸، ۱۳۹۵

خبر شهرزاد


تو خبرها اومده که محمد امامی تهیه کنندهٔ سریال پر بینندهٔ شهرزاد به اتهام دست داشتن در فساد مالی صندوق فرهنگیان بازداشت شده...
تو ذهنم داشتم تکرار می کردم: فساد، فساد دامن گستر، فساد فراگیر، فساد سیستماتیک ....
یک صدایی گفت نگران نباش، «بزرگ آقا قباد» درش میاره ...

پنجشنبه، مهر ۱۵، ۱۳۹۵

فمینیسم


خیلی ها در مورد مردسالاری و آزادی زنان یا بطوری که بعضی ها دوست دارند بنامند: «فمینیسم»، نوشته و صحبت کرده اند. این روزها مطالعات زنان خودش یک رشته پر طول و تفسیر آکادمیک به حساب می آید.
مردان ترقیخواه شاید بیشتر در پراتیک سیاسی اجتماعی با جنبش زنان برخورد داشته و از این منظر به پشتیبانی مبارزات زنان برای آزادی و برابر حقوقی پرداخته اند.
چیزی اما در خواندن ادبیات فمینیستی همیشه مرا رنج داده است.
فعالان آزادی زنان گاه به گونه ای از مبارزه علیه مردان صحبت می کنند که انگار وضعیت موجود برای مردها ایده آل  است و آن ها بیش از حق شان حق دارند و مبارزه زنان هم هدفش باید این باشد که این اضافه حق را از مردان بگیرند.

من بر این باورم که جامعه مردسالار نه تنها به طرز خشن و ضد انسانی علیه زنان عمل کرده و می کند، بلکه جامعه ای نامناسب برای مردان هم هست. جامعهٔ برابر حقوقی که زنان آزادی خود را در آن بدست بیاورند، جامعهٔ مناسب تری برای مردان هم هست. 
آنچه مردان بیش از هر چیز از دست می دهند، و بهتر هم هست که از دست بدهند، برتری طلبی، خشونت، تملک گرایی، قدرت و  مواجهه همیشگی با بی اعتمادی است و آنچه بدست می آورند، عشق، احترام، اعتماد، صمیمیت و فضایی شایسته تر برای زندگی.
زن در جامعه مردسالار هنوز خودش نیست. اجازه ندارد خودش باشد. اغلب مردان هنوز تصوری از زن در اوج حضورش ندارند. آنچه ما با آن روبروییم در اغلب موارد سایه ای از زنان است، نیمه ای از یک واقعیت، توهمی از آنچه می تواند باشد و عشق امروزین اغلب مردان به زنان، رویایی است ناقص و نارسا که امکان تحقق ندارد. دیواری که بین ما و آن هاست برساختهٔ جامعه مردسالار است.
دفاع از آزادی زنان یک مبارزه نیابتی نیست، یک مبارزهٔ تمام عیار برای  بهروزی مردان در کنار زنان است.

سه‌شنبه، مهر ۱۳، ۱۳۹۵

فحاشی

آدم هایی هستن که به خودشون اجازه می دن دیگران رو به خاطر عقایدشون، وجاناتشون، سابقه شون، شهریتشون و ملیتشون و ....چه و چه... مورد توهین و تحقیر قرار بدن و فحاشی کنن.
فحاش ها پیش قراولان دیکتاتوری های فعلی و بعدی هستن. فحاشی بزرگ ترین دشمن احترام به نظرات و حقوق سیاسی اجتماعی دیگران است. هیچ فردی شایستهٔ فحاشی نیست. فحاشی سلاح خوبی در هیچ برخوردی نیست. فحاشی معمولا  یک خشونت  برای برتری جویی و دیکتاتوری فردی ست.
اگر واقعا به حقوق دیگران احترام می گذاریم.
اگر واقعا خواهان فضای سالمی برای مبادله آگاهی ها و تجربه ها هستیم
اگر می خواهیم صفحات شبکه های اجتماعی مان مثل خانه هامان بروی دوستان و عزیزانمان باز باشد و آن ها با ذهن و آغوش باز پذیرای ما شوند، باید فحاشی را از روی آن صفحات پاک کنیم.
حذف فحاشی و فحاشان همچون کندن علف ها باغچه های کوچک مان را پر بار تر خواهد کرد.

۲۴ ساعت تورنتو

اینجا یک روزنامهٔ مجانی هست به نام ۲۴ ساعت تورنتو که توی مترو توزیع می شه و خوب خرجش رو مثل خیلی از رونامه های دیگه از تبلیغ درمیاره. امروز که سوار مترو شدیم، هما یکیش رو گرفت و همینطور که می خوند به من نشون داد.
یک مطلبی داشت به نام: سالمندان دارند برای به باد دادن ارث و میراث آماده می شوند.

مقاله به تحقیقاتی  اشاره داشت که نشان می داد، سالمندان کانادا به تدریج راغب می شوند، آنچه رابرای فرزندانشان  پس انداز می کردند، خودشان خرج کنند و وام مسکن های برعکس ارائه شده که طی آن به صاحبان خانه ماهانه پول داده می شود تا پس از مرگ از ارث شان برداشته شود، این نوع پس اندازها را در بازار مصرف موجود سرریز می کند.
می دونین حالا دیگه با جوانانی سر و کار داریم که نه تنها امکان داشتن درآمدهای دوران پدر و مادرهاشان را ندارند، ارث و میراثی هم مثل قبل نخواهند داشت.
علاقمند بودید و می تونستید بخونیدش خیلی جالبه. این هم اصل مقاله:


Sorry kids, Canadian seniors are ready to blow your ... - Financial Post