یک حرف هایی، یک تصویرهایی، یک لحظه هایی هست که آدم رو برای همیشه تکون می ده... دیروز که داشتم فیلم های سونامی ژاپن رو پیدا می کردم تا تو فیس بوک به اشتراک بگذارم، یک صحنه ای دیدم که منو سخت به هم ریخت و به گریه واداشت.
نما از بالا توسط هلیکوپتری برداشت شده بود که بر فراز یک موج ده ها متری که همه چیز را فرو می کوفت و می بلعید، وارد شهر می شد. دوربین مردی را نشان داد که به ناگهان آن هیولا موج سیاه را دید و شروع به دویدن و فرار از دست آن کرد.... اما یکهو بعد از چند قدم بدون اینکه با مانعی برخورد کرده باشد ایستاد...
می دونی؟ ... آرام آرام در حالی که پشتش به موج بود ایستاد...
من فکر نمی کنم تا آخرین لحظه زندگی ام ... هیچگاه این تسلیم دردناک را فراموش کنم...
۱ نظر:
منم دیدم، منم اشکم در اومد...
ارسال یک نظر