به تحرک واداشتن جنبشی در راه آزادی پوشش و یا مبارزه با پوشش اجباری کاری ست قابل تامل و خواست بخش های از جامعه ما. اما برای پیشبرد موفقیت آمیز چنین خواستی باید رابطهٔ درست آن را با جنبش آزادی زنان و همچنین جنبش آزادیخواهی مردم کشورمان یعنی جنبش سبز بازشناخت و تنظیم کرد. در سری مقالات اخیری که این روزها دیده ام و در سالروز جهانی زن شدت می گیرد، چنین راهکارهایی به چشم نمی خورد. به جای آن، بقیهٔ جنبش ها متهم می شوند که چرا از روز اول کار و زندگیشان را به خاطر عضویت در چنین جنبشی رها نکرده اند (چرا باید می کرده اند؟ این جمهوری اسلامی برآمده از انقلاب بهمن هزاران درد داشت که به طور طبیعی، هر گروهی به دنبال درمان دردهایی بوده که مهم تر می دانسته). از طرف دیگر آن ها پوشش اجباری را به تحمیل مطلقی ارجاع می دهند که دیکتاتور بزرگ خمینی با چماق اجبار کرده است. آن ها به عکس العمل کشف حجاب اجباری رضاشاهی در میان مردم توجهی ندارند. کافی ست با نوع دیگری از پوشش اسلامی در روسری سر کردن تقریبا عمومی ولی غیر اجباری زنان مسلمان در مصر و تونس و منطقه نیز توجه کرد و باز گشت به فرهنگ اسلامی را هم مد نظر داشت که به شدت در این زمینه تاثیر گذار بوده است...
در فرهنگ ما انگار همه چیز دست افزار تفرقه های تازه می شود. می توان به جای این حرف ها، دست بکار شد و برای ضرورت رفع پوشش اجباری نوشت و کارهای هنری ارائه داد و با ارائهٔ یک برنامهٔ اثربخش، جنبشی را هم به راه انداخت. این کاری ست که این عزیزان باید بکنند. باید حوصله داشت و تلاش کرد زمینه های مبارزهٔ عمومی تر برای حذف پوشش اجباری بعنوان بخشی از برنامه های زنان و جنبش آزادیخواهانه سبز کشورمان جا بیفتد. اما در هر حال، تقلیل مبارزات زنان به مبارزه علیه حجاب اجباری و یا تاریخ سازی نادقیق برای آن و انداختن شکست آن بر گردن دیگرانی که بدون این کار نیز به جرم های دیگر گردنشان را شکسته اند، واقعبینانه نیست. نمی توان دیگران را متهم کرد که چرا مهم ترین مسئلهٔ من مسئلهٔ آن ها نیست. مشکل در اینجاست که مسائل زیادند و اولویت ها متفاوت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر